تجربه های لبنان

مطالب تاریخی -سیاسی-اجتماعی وجغرافیایی

تجربه های لبنان

مطالب تاریخی -سیاسی-اجتماعی وجغرافیایی

افکار مثبت ومنفی

باسمه تعالی

افکارمثبت ومنفی

افکارمثبت افکاری سازنده ،انگیزه دهنده وانرژی بخش هستند که براثر تلقین ،تکرار وتمرین به ذهن راه می یابند وباعث می شوند ذهن وفکر مثبت شود.دراین صورت کنترل فکر دراختیار ماست .افکار منفی افکاری باز دارنده ومخرب هستند ووقتی به ذهن راه می یابند،تعمیم یافته وبه سرعت کل ذهن را اشغال می کنند.دراین حالت ما دراختیار تفکرات خود قرار داریم.

ü     باوجود تفکر درباره گذشته وآینده درحال زندگی می کنند وازآنچه دارند راضی وخشنود هستند.

ü     ازنظرات درست ومنطقی دیگران استقبال می کند وبرای رد کردن نظرات نادرست حتما دلیل منطقی دارند.

ü     درگفتارهای خود ازکلمات وعبارات مثبت وامید بخش استفاده می کنند.

ü     همیشه سعی می کنند با تلاش وکوشش به موفقیت برسند واگر درکارها موفق نشدند،عامل را ابتدا درخود وسپس درشرایط بیرونی جستجو می کنند.

ü     همیشه قبل از عمل یا صحبت کردن فکر می کنند،به همین دلیل کمتر دچار خطا واشتباه ویاضد ونقیض گویی می شوند.

ü     چون دارای ذهن مثبت هستند می توانند افکار خود را کنترل کنند.

ü     اگر از آنها خواسته شود درباره ی موضوعی اظهار نظر کنند،باوجود تفکر درجنبه های منفی ،موارد مثبت آن را بیان می کنند وموضوع را به فال نیک می گیرند وبه عبارت دیگر (نیمه پر لیوان را می بینند).

ü     مشکلات را ناچیز شمرده وبرای حل آنها از توانایی خود وراهنمایی دیگران استفاده می کنند.

ü     اغلب اوقات بشاش ،سرزنده ،پر انرژی،توانا وخوش برخورد هستند.

ü     همه چیز درنظر آنها زیبا ولذت بخش بوده وسعی می کنند از مواهب زندگی بیشترین استفاده را ببرند.

ü     درارتباط های اجتماعی خود با دیگران حسن ظن دارند(مگر خلاف آن را ببینند) وسعی می کنند درحد توان به دیگران خدمت وکمک کنند.

ü     همیشه ازوضعیت موجود وگذشته خود شکایت دارند ونسبت به آینده بدبین هستند.

ü     غالبا با نظرات دیگران بدون دلیل منطقی مخالفت می کنند.

ü     درگفتارهای خود ازکلمات وعبارات منفی به کرات استفاده می کنند.

ü     دربرخورد با کوچکترین مانعی ازتلاش د ست می کشند ودیگران یا شرایط را عامل شکست وبدبختی خود می دانند.

ü     تمرکز فکر ندارند وضد ونقیض صحبت می کنند ودررفتارهایشان خطا واشتباه زیاد است.به عبارت دیگر (اول عمل میکنند وبعد فکر می کنند.)

ü     چون منفی نگر هستند افکارشان برآنها تسلط دارد.

ü     اگر از آنها خواسته شود درباره موضوعی نظر بدهند فقط به جنبه های منفی آن توجه کرده وهمان را بیان می کنند .به قول معروف(نیمه خالی لیوان را می بینند.)

ü     ازکاه کوه می سازند وازدرگیر شدن با مشکلات گریزانند.

ü     غالبا افسرده ،کج خلق،بدخواب ،کم اشتها،عصبی وناتوان هستند.

ü     همه چیز درنظر آنها غم انگیز وناامید کننده است وازآنچه دارند هیچ لذت نمی برند.

ü     درارتباط های اجتماعی خود به همه کس وهمه چیز شک وسوء ظن دارند وفکر می کنند که همه علیه آنها توطئه می کنند.

همان طور که گفته شد افکار از چنان قدرتی برخوردارند که می توانند سازنده یا ویرانگر باشند،بنابراین باید بیاموزیم که افکارمان را هوشمندانه  کنترل کنیم تادر زندگی به موفقیتها وکامیابیهای بزرگی دست یابیم.

بهترین راهکارهای تقویت تفکر مثبت عبارتند از:

*    هرروزصبح که ازخواب برمی خیزیم با نگاه کردن به اسماءالله وگفتن ذکر خدا روز خود را با نشاط وخوش بینی آغاز کنیم.

*    به قدرت بیکران خداوند ایمان داشته باشیم وبا خود تکرار کنیم که من لیاقت بهترین ها را دارم ،وبا کمک خدای بزرگ به آنها خواهم رسید.

*    نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم وخود را خوب ،توانا وباارزش بدانیم.

*    فهرستی از صفات مثبت خود تهیه کنیم وراه های تقویت آنها را بیابیم وتجربه کنیم.

*    فهرستی از افکار منفی خود را تهیه وسعی کنیم برای هر فکر منفی یک فکر مثبت معادل بیابیم تا به کمک آن بتوانیم با افکار منفی  مقابله کنیم.

*    سعی کنیم درگفتار وبرخوردهای روزانه ازکلمات وجملات مثبت استفاده کنیم.

*    افکار خود را متوجه خوبیها وجنبه های مثبت زندگی کنیم تا به مرور مثبت نگر شویم.

*    با خوش بینی سعی کنیم دستوراتی به ذهن خود بدهیم که اندیشه های مثبت جدید شکل گیرند.

*    از افراد منفی نگر یا موقعیت هایی که باعث ایجاد افکار ناخوشایند ومنفی می شوند دوری  ویا سعی کنیم کمتر با آنها برخورد داشته باشیم.

*    به مشکلات به عنوان محکی برای ارزیابی تواناییهای خود نگاه کنیم وهرگز نتیجه بدی را پیش بینی نکنیم.زیرا مشکلات فقط به اندازه ای مهم هستند که ما آنها را مهم می پنداریم.

*    به لحظات وخاطرات زیبا ودوست داشتنی گذشته خود فکر وسعی کنیم آنها را تکرارنماییم.

*    ازتردید ودودلی دوری کرده وکارها را با جدیت دنبال کنیم.

*    به ندای منفی درونی خود وتلقین های مخرب ونگران کننده دیگران بی توجه باشیم وسعی کنیم عکس آنها را انجام دهیم.

*    ازمیان اهداف خود هدفی را انتخاب کنیم که امیدبیشتری را به موفقیت آن داریم ودرتلاش برای تحقق آن به فکر تایید یا تکذیب دیگران نباشیم .

*    درتوصیف احوال وزندگی خود از کلمات مثبت استفاده کنیم.

*    درتعریف از افراد خانواده یا دوستان از کلمات مثبت وروحیه بخش استفاده کنیم.

*    ازچشم وهمچشمی وحسادت که باعث ایجاد افکار منفی می شود دوری وسعی کنیم روش زندگی خود را خودمان انتخاب کنیم.

*    قدرلحظات زندگی را بدانیم واز آنها به خوبی استفاده کنیم،زیرا هرگز تکرارنخواهند شد.

*    برای تغییر اوضاع وشرایط نامساعداقدام کنیم ومطمئن باشیم که می توانیم آنها راازبین ببریم.

*    ازخود انتظار بیش از حد نداشته باشیم وخود را همه فن حریف ندانیم به عبارت دیگر از کمال گرایی مطلق  که باعث اضطراب واحساس عجز وناتوانی می شود خودداری کنیم.

*    خود را از قید وبندهای آزار دهنده رها وساده زندگی کنیم  تافکر وخیال آسوده ای داشته باشیم.

*    ازانزوا وگوشه گیری که باعث ایجاد افکار منفی می شود دوری واوقات خود را درجمع خانواده، فامیل ودوست سپری کنیم.

*    هروقت احساس کردیم که افکار منفی  سراغمان آمده است،وضعیت خود راتغییردهیم وبه کاری سرگرم شویم.

*    هرگز خود را ناتوان ودرمانده احساس نکنیم.

*    اعتماد به نفس خود را درهر شرایطی حفظ کنیم .هرگز به دیگران اجازه ندهیم که آن را متزلزل کنند.باید متوجه باشیم که اعتماد به نفس کلید خلق تفکر مثبت است.

*    خندیدن رافراموش نکنیم .خندیدن باعث می شود تا افکار ناراحت کننده ومنفی جای خود رابه افکار مثبت وشاد بدهد.

*    هرگز شعار خواستن،توانستن است را فراموش نکنیم  وبدانیم که درسایه سعی وتلاش به آنچه بخواهیم   می رسیم.

اجرای راهکارهای تقویت تفکر مثبت هیچ هزینه ای ندارد وبه سن وسال افراد نیز مربوط نمی شود.فقط باید این شعار را فراموش نکنیم:

 

 

تهیه کننده موسی اسدی شهید چمران بیروت

مهارت های موفقیت درتحصیل

مهارتهای موفقیت در تحصیل

شرط لازم برای دستیابی به موفقیت در هر کاری برخورداری از آرامش است.

بعضی از دانش آموزان و داوطلبان کنکور با نزدیک شدن به زمان امتحانات افکار و احساسات نگران کننده ای به ذهنشان حمله ور می شود که اگر موفق به کنترل آن نشوند گرفتار فشارهای روحی و روانی و تغیرات بدنی و رفتارهای منفی شده و آرامش درونی خود را از دست می دهند که در این صورت می گویند فرد دچار اضطراب شده است .

اضطراب پدیده ای طبیعی است که در تمامی سنین و مراحل زندگی می تواند مشاهده شود.اضطراب کم نه تنها موجب اختلال و یا بازدارنده نیست بلکه ممکن است عامل حرکت و یادگیری هم باشد ولی دانش آموزی که اضطراب بیش از حد داشته باشد احساس می کند یادگیری اش به شدت کاهش یافته و خیلی چیزها را فراموش کرده است ، حافظه ی او مختل و دقت و تمرکزش کم و دچار حواس پرتی می شود یا با وجود مطالعه زیاد قادر به پاسخگویی سوالات آزمون در جلسه امتحان نمی باشد.

 

بنابراین ضروری است دانش آموزان عوامل اضطراب زا را در خود شناسایی کرده و با بکارگیری روش های مقابله و رفع آن عوامل خود را به ساحل آرامش برسانند تا بتوانند با گام های مطمئن و محکمتری در جاده موفقیت تحصیلی حرکت نمایند.

 

از اینرو در این مقاله به عوامل اضطراب زا و راهکارهای کسب آرامش در تحصیل می پردازیم.

 

آرامش

 

آرامش احساسی خوشایند است که جنبه درونی داشته و فرد را قادر می سازد با تمرکز و دقت بیشتری به حل مسئله و پاسخگویی به سوالات بپردازد.آرامش قدرت تصمیم گیری را نیز افزایش می دهد.

 

عوامل کاهش آرامش

 

الف) عوامل درونی: که مربوط به خود دانش آموز است از جمله :

1- عدم استفاده صحیح از روش مطالعه: دانش آموزانی که از ابتدا برنامه ریزی و روش مناسب برای مطالعه نداشته و عادت کرده اند که شب امتحان فشرده خوانی نموده و یا جسته و گریخته مطالب کتاب را بخوانند بدیهی است که اطمینان لازم برای موفقیت را نداشته و همواره نگران نتیجه ی آزمون خواهند بود.

 

2- سابقه تحصیلی :دانش آموزانی که سابقه ی تحصیلی گذشته اشان مطلوب نبوده همواره از موفقیت خود در آزمونی که پیش روی دارند هم اطمینان نداشته و نگرانند.

3- سابقه اضطراب: دانش آموزانی که برای آزمونهای سالهای تحصیلی گذشته خود و همچنین سایر زمینه های زندگی همواره مضطرب بوده اند و تاکنون موفق به رفع این اختلال نشده اند بدیهی است در آزمون های بزرگتر به ویژه کنکور نیز از آرامش لازم برخوردار نباشند.

4- شخصیت افراد :دانش آموزانی که همواره از واقعیت گریزانند و خیلی آرمانی فکر می کنند و انتظار از خودشان بیش از حد توانشان است همواره نگران کسب موفقیت خود بوده و از آرامش لازم برخوردار نیستند.

5- عدم خودباوری و اعتماد بنفس : دانش آموزانی که به توانایی های خود کمتر آگاهی دارند و از خودباوری لازم برخوردار نیستند همواره نگرانند که مبادا اشتباه و شکست آن ها زمینه سرزنش و تحقیر ایشان را نزد دیگران فراهم نماید بنابراین از عدم آرامش درونی رنج می برند.

ب) عوامل بیرونی:

که عموما بیرون از فرد قرار دارند و برخی از آنها عبارتند از :

1- خانواده و نزدیکان: گاهی انتظارات بیش از حد والدین و نزدیکان از دانش آموزان و داوطلبان کنکور که اصرار دارند فرزندشان در دانشگاه یا شهرخاصی قبول شوند و رتبه های بالای یک رقمی یا دورقمی به دست آورند موجب کاهش آرامش و موفقیت آن ها می شوند چون دانش آموزان نگران پاسخگویی به انتظارات آنها هستند.

2- معلمین : گاهی سخنان نسنجیده معلمین موجب از دست دادن آرامش دانش آموزان می شود.چون آنها به صحبت های معلمین خود بیش از حد اهمیت قائلند مانند : «این چه طرز درس خواندن است»، «اصلا به درد نمی خورد هرچه تا به حال خوانده ای بریز دور.» یا معلمی که بچه ها را از نمره می ترساند ، بیش از حد سخت گیری می کند و به دنبال برقراری ارتباط عاطفی نمی گردد، امتحانات نامناسب با وقت کم برگزار می کند ، جو ترسناکی در جلسه آزمون حاکم می کند ، با طرح سوالات عجیب و کم اهمیت قصد به رخ کشیدن خود را دارد ، از امتحان و کنکور در ذهن دانش آموز غولی ساخته و همواره کمتر خوابیدن و بیشتر درس خواندن را توصیه می کند. این دسته از معلمان هرچند اندک هستند اما ولی آرامش را از دانش آموزان سلب می کنند

3- سیستم اموزشی مدرسه : گاهی امتحانات بیش از حد روزانه، هفتگی،ماهیانه و یا آزمون های ورودی و نفس گیر و بی رویه بسیاری از مدارس فشارهای روانی زیادی و غیرقابل متعارف به دانش آموزان تحمیل می کنند.

 

4- سازمان های رسانه ای : گاهی برنامه هایی که از طریق رسانه های گروهی از جمله صداوسیما ،مطبوعات ،و ... در هنگام امتحانات به ویژه کنکور ارائه می شود ، ناخواسته بر کاهش آرامش دانش آموزان و داوطلبان کنکور اثر مستقیم می گذارند.

راه های کسب آرامش در موفقیت تحصیلی

 

1- یاد خدا آرامش بخش دلهاست: قبل از هرچیز به اطمینان دهنده ی قلب ها ایمان داشته باشید و توانمندی هایی را که خالق هستی به شما ارزانی داشته باور کنید.

 

2- تعیین اهداف واقع بینانه: اگر اهداف تعیین شده در حد توان شما باشد زمینه های موفقیت را برای شما فراهم خواهد آورد و استمرار آن منجر به حس توانایی و برخورداری از آرامش بیشتر خواهد شد.

 

3- با برنامه ریزی درس بخوانید: بابرنامه ریزی صحیح و به موقع به تدریج خودرا برای امتحانات اماده خواهید کردو ناچار به مطالعه ی فشرده شب امتحانی نخواهید شد.

 

4- ترس هایتان را بنویسید واصلی ترین ریشه را معین کنید:مهمترین عامل ایجاد آرامش کشف ریشه ترس است که اکثر مواقع مشخص نیست .بهترین روش ریشه یابی علل ترس ها این است که چند دقیقه به ذهن خودفرصت دهید که با استفاده از روش بارش مغزی بتوانید علت های ترس را بر روی کاغذ بنویسید که این خودبه سه طریق به کسب آرامش شما کمک می کند:

 

الف-شفاف سازی وازبین رفتن ابهام در علت ترس

 

ب-حذف بسیاری از ترس های غیر واقع

 

ج-ارائه راهکارهای عملی برای رفع ترس های موجود

5-انتظارات معقولانه:به یاد داشته باشیم تمامی انسانها متفاوت از یکدیگرند.با دیدی واقع بینانه توانایی های خود رامعین کنیدوحتی باوالدین واطرافیان خود در میان بگذارید تاانتظارات دیگران نیز از شما افزایش نیاید آنگاه با آرامش واطمینان جهت رسیدن به آن تلاش کنید .

 

6-پرهیز از فشارهای رقابتی:رسیدن به آرامش بزرگترین رمز پیروزی وخوشبختی است پس به آرامش درونی فکر کنید وباپرهیزازفشارهای رقابتی که تمام شدنی است خود رادر حالت آرام وراحت وبدون تنش تصور کنید.

 

7-ورزش:فعالیت بدنی مهمترین راه جلوگیریاز تنش وآرام کننده روح وجسم است تمرینات موزون،معتدل ویکنواخت بهترین انتخاب است مانند قدم زدن،شناکردن،دوچرخه سواری وآهسته دویدن.

 

8-استفاده از تکنیک های تن آرامی :در مواقع بروز علائم اضطراب ازفنون آرامش بخش استفاده کنیداز جمله:

 

الف- تنفس عمیق

 

ب- عضلات خود راسخت ومنقبض کنید وسپس شل کنید

 

9- معاشرت با دیگران:هنگام فشارهای روحی تنها نمانید،بادیگران صحبت کنید البته با افراد شوخ طبع

 

10- تغذیه واستراحت مناسب :

 

11- انتظار ناکامی وشکست رادر زندگی داشته باشید:به یاد داشته باشیدخوشبختی،داشتن هدف در زندگی است نه صرفا رسیدن به آن.

 

ضرب المثل های جالب

«آب از سرچشمه گل آلود است»

 
اختلاف و نابسامانی در هر کاری ناشی ار بی کفایتی و سوءتدبیر مسئولان است. " آب از سرچشمه گل آلود است " عبارتی است که ریشه ی تاریخی دارد و از زبان بیگانه به فارسی ترجمه شده است .

لطائف الطوائف ، ص ١٣۹  : خلفای اموی جمعا ١۴ نفر بوده اند که از سال ۴١ تا ١٣۶ هجری درسرزمین پهناور اسلامی خلافت کرده اند. در میان ایشان هیچ یک در مقام فضیلت و تقوی همتای خلیفه ی هشتم، عمر بن عبداعزیز، نبوده است. این خلیفه تعالیم اسلامی را تمام و کمال اجراء می کرده است؛ دوران کوتاه خلافتش توام با عدل و داد بود و بدون تکلف و تجمل زندگی می کرد.

روزی این خلیفه از عربی شامی پرسید : عاملان من در دیار شما چه می کنند و رفتارشان چه گونه است ؟

عرب شامی با تبسمی رندانه جواب داد : « اذا طابت العین، عذبت الانهار » ، یعنی چون آب در سرچشمه صاف و زلال باشد، در نهرها و جویبارها نیز صاف و زلال خواهد بود.

● 
ارسطو ) : بعضی ها این سخن را از حکیم یونانی ، ارسطو می دانند که گفته است : پادشاه مانند دریا و ارکان دولت مانند نهرهایی هستند که از دریا منشعب می شود.

روضه الصفا ، ص ۶۸۵  : میرخواند این سخن را از افلاطون می داند که فرمود: پادشاه مانند جوی بسیار بزرگ آب است که به جوی های کوچک منشعب می شود. پس اگر آن جوی بزرگ شیرین باشد، آب جوی های کوچک را بدان منوال توان یافت و اگر تلخ باشد، همچنان.

● (
تذکره الاولیاء ، ص ۲٣۶) : فریدالدین عطار نیشابوری این سخن را به عارف عالیقدر ابو علی شقیق بلخی نسبت می دهد که چون قصد کعبه کرد و به بغداد رسید، هارون ارشید او را بخواند و گفت : مرا پندی ده ! شقیق ضمن مواعظ حکیمانه گفت : تو چشمه ای و عمال جوی ها. اگر چشمه روشن بود، تیرگی جوی ها زیان ندارد، اما اگر چشمه تاریک بود، به روشنی جوی هیچ امید نبود.

در هر صورت این سخن از هرکس و هر کشوری باشد، ابتدا به زبان عرب در آمده و ار آن جا به زبان فارسی منتقل گردیده است. ولی به مصداق " الفضل للمتقدم " باید ریشه ی عبارت بالا را از گفتار افلاطون دانست که بعد ها متاخران آن را به صور و اشکال مختلف در آورده اند.


«
آب پاکی روی دست کسی ریختن»

(
هرگاه کسی با امید موفقیت مدت ها کوشش و فعالیت کند ولی با صراحت به او پاسخ منفی بدهند و دست رد بر سینه اش بگذارند، برای بیان حالش از این عبارت استفاده می کنند . در این جا مطلب بر سر آب پاک است که باید دید چه نوع آب است که تکلیف را یکسره می کند ).

در دین اسلام فصل مخصوصی برای طهارت و پاکیزگی آمده است. علت این امر عدم رعایت اعراب به موضوع نظافت و بهداشت بوده است. دین اسلام عامل نظافت و پاکیزگی را از عوامل اساسی ایمان تلقی کرده و عوامل ناپاکی را در اصطلاح فقهی نجاسات و عواملی را که پاک کننده ی نجاسات است مطهرات می نامد که عبارتند از : آب، زمین، آفتاب و استحاله ( مانند چوب نجسی که بسوزد.

در میان این مطهرات، موثر ترین آن ها آب است، اما در فقه اسلام آمده است که اشیاء نجس با یک بار شستن پاک نمی شود. در این فقه موضع مشکوک و ناپاک را بسته به نوع و کیفیت نجاسات باید از٣ تا ۷ بار شست تا طهارت شرعی انجام شود.

به آن آب آخرین که نجاست و ناپاکی را به کلی از بین می برد، در اصطلاح شرع اسلام آب پاک می گویند، زیرا هنگامی ریخته می شود که موضع مشکوک دیگر کاملا پاک و پاکیزه شده است.

همان گونه که در اصطلاح شرع اسلام این آب آخرین ( یعنی آب پاک ) است که چیز ناپاک را به کلی پاک می کند، مردم نیز در عرف خود، آن حرف آخری را که امید کسی را به کلی از میان ببرد و موجب گردد که وی دیگر دنبال حرف یا کاری را نگیرد، به آب پاک تشبیه می کنند و عبارت آب پاکی روی دست کسی ریختن را به معنای ناامید ساختن قطعی کسی به کار می برند.

«
آب زیر کاه»

این اصطلاح در باره ی کسی به کار می رود که در لباس دوستی و خیر خواهی برای دستیابی به اهداف خود، دیگران را فریب می دهد و به آنان خیانت می کند.

در گذشته یکی از ترفندهای جنگی آن بود که در مسیر حرکت دشمن که از میان مزارع و کشتزارها می گذشت باتلاق هایی پر از آب حفر کنند و روی آن را زیبا و طبیعی با کاه و علف بپوشانند تا دشمن هنگام عبور از این مناطق در آن ها افتاده و غرق شود. بدین ترتیب پیشتازان سپاه دشمن و سوارکاران آن ها در این باتلاق های سرپوشیده فرو می رفتند و با کند شدن پیشروی آنان این فرصت برای مدافعان آن منطقه فراهم می آمد تا سپاه خود را آماده و تجهیز نمایند.

این حیله ی جنگی در مبارزات مردم ویتنام علیه امریکائیان نیز به کار گرفته شده است و ویت کنگ ها در درون جنگل ها کودال های کوچک یا بزرگی حفر و پر از آب می گردند و سر نیزه و سیخ های بلند دیگری را نیز در آن ها قرار می دادند و روی آن ها را با کاه و برگ و علف می پوشاندند و سربازان امریکایی که از آب زیر کاه خبر نداشتند هنگام پیشروی در این گودال های پر از آب و سرنیزه می افتادند و با فرو رفتن سرنیزه ها در بدنشان و غرق شدن در آب با مرگ هولناکی از میان می رفتند.

«
آبشان از یک جوی نمی گذرد»

 
هرگاه میان دو یا چند تن در انجام کاری توافق و سازگاری وجود نداشته باشد از این عبارت برای نشان دادن رابطه ی آنان استفاده می شود .

در گذشته که از لوله کشی آب خبری نبود، اهالی شهرها و روستا ها برای تامین آب مورد نیاز خود، از آب رودخانه ها، نهرها و یا آب چشمه و قنات که اغلب در جوی های سرباز جاری بود، استفاده می کردند. مردم در اول هر هفته و یا ماه (بسته به کمی یا زیادی آب ) حوض ها و آب انبارهای خود را پر می کردند و از آن برای نوشیدن و شستشو و نظافت استفاده می کردند. گرفتن آب از جوی ها بیشتر در شب انجام می گرفت، زیرا در شب دیگر کسی ظروف کثیف یا لباس های چرک خود را کنار جوی نمی شست و آب جوی تقریبا دست نخورده بود.

در هنگامی که نوبت آب می شد و آب در جوی ها راه می افتاد هر کس کوشش می کرد پیش از آن که جریان آب قطع شود زودتر آب خود را بگیرد و این عجله و شتاب زدگی و عدم رعایت نوبت و حق تقدم دیگران موجب می شد که در این شب ها چنان غوغا و قشقرقی در محلات به راه بیفتد که دیگر کسی نمی توانست تا صبح بخوابد.

در روستاها که موضوع آب گیری و آب یاری مزارع جنبه حیاتی داشت این وضعیت بسیار شدیدتر بود و کشاورزان هنگام آب گیری گاه با داس و بیل و چوب به جان یکدیگر می افتادند و یکدیگر را زخمی و حتا به قتل می رساندند. بنا براین و برای جلوگیری از پیش آمدن چنین مشاجراتی بود که هر کس کوشش می کرد آب مورد نیاز خود را از جویی برندارد که آنانی که با او مشاجره دارند از آن بر می دارند و از این رو است که اکنون ضرب المثل " آبشان از یک جوی نمی گذرد " را در مورد کسانی به کار می برند که بر سر موضوعی با یکدیگر نمی سازند و با هم مشاجره دارند.

«
آتش بیار معرکه»

 
این اصطلاح را برای کسی به کار می برند که در ماهیت و اصل دعوا و مشاجره ی میان چند تن شرکت ندارد، اما کارش تشدید این دعوا و مشاجره و گرم نگاهداشتن آتش اختلاف در میان آنان است

در گذشته که موسیقی گسترش چندانی نداشت، ضرب و دف از ابزار اصلی مطربان به شمار می رفت. آنان این ابزار را زیر بغل می گرفتند و همه جا همراه می بردند. گروه مطربان اغلب تشکیل می شد از یک کمانچه کش، نی زن، ضرب گیر، دف زن، خواننده و رقاصه. یک نفر دیگر هم که اصلا از کار مطربی سررشته ای نداشت همیشه همراه این گروه بود که وظیفه ی خاصی بر عهده داشت. این شخص را " دایره نم کن " یا " آتش بیار " می نامیدند.

دو ساز ضرب و دف از چوب وپوست تشکیل شده است. پوست این دو ساز در بهار و تابستان خشک و منقبض و در پائیز و زمستان که موسم باران و رطوبت است مرطوب و منبسط می گردد. در بهار و تابستان لازم است که این پوست هر چند ساعت یک بار مرطوب و تازه گردد تا صدای آن به علت خشکی و انقباض تغییر نکند. این وظیفه در این فصول به عهده ی دایره نم کن بود که ظرف آبی جلوی خود قرار می داد و ضرب و دف را نم می داد و تازه نگاه می داشت. در پائیز و زمستان همین شخص که حالا آتش بیار نامیده می شد پوست های مرطوب شده را روی منقل آتش می گرفت و با حرارت دادن خشک می کرد.

این شخص که از موسیقی چیزی نمی دانست نه می توانست ساز و ضرب و دف بزند و نه به آواز و خوانندگی آشنایی داشت، اما وجودش به قدری موثر بود که اگر دست از کار می کشید دستگاه طرب می خوابید و بساط معرکه و شادی مردم برچیده می شد.

و چون افراد سخن چین و فتنه انگیز که در اصل مشاجرات شرکت ندارند، با بدگویی کردن و ایجاد شبه آتش اختلافات را دامن می زنند آن ها را به آتش بیار معرکه تشبیه می کنند

از سوی دیگر دستگاه موسیقی و طرب در گذشته از نظر مذهبی بیشتر از امروز مورد بی اعتنایی بود و گناه اصلی وجود آن را آتش بیار می دانستند و بر این باور بودند که اگر او ضرب و دف را آماده نکند دستگاه موسیقی و عیش نیز خود به خود از کار می افتد و موجب انحراف اخلاقی نمی گردد.

«
آفتابی شدن»

 
این اصطلاح را برای کسی به کار می برند که پس از مدتی دراز از محل خود خارج شده و خود را نشان دهد

خشکی و کم آبی و نیز وضعیت کوهستانی و شیب مناسب اغلب اراضی فلات ایران موجب آن گردید که ایرانیان از دست کم ده سده پیش از میلاد مسیح با حفر قنات ها و استفاده از آب های زیر زمینی بخش بزرگی از بیابان های بی آب و علف کشور را به مزارع و باغات سرسبز و خرم مبدل سازند.

پادشاهان هخامنشی ، اشکانی و ساسانی مردم را به کشاورزی و آباد کردن اراضی تشویق فراوان می کردند و فن قنات کنی را در سراسر کشورهایی که فتح می کردند نیز رایج می ساختند. این فن امروز از عجایب آن روزگار به شمار می آید و یکی از کارشناسان این فن در این باره می نویسد : « علم هیدرولوژی در جستجوی پدر خود بود که ناگهان جد بزرگ خود را در ایران یافت » ( مجله ی یغما، شماره ی ٣۲۰ ، دکتر پرویز ناتل خانلری).

پس از آن که قنات را برای بهره برداری آماده می کردند برای آزمایش ِ جریان آب در آن، در مبدا آن، یعنی در چاه مادر، مقداری کاه روی آب می ریختند و با دیدن این کاه ها در مظهر قنات، یعنی در محل خروج آب از قنات، میزان سرعت آب و حسن جریان آب را می سنجیدند. واژه ی " کاریز " نیز که در واقع " کاه ریز " است از همین جا آمده است.

در آن هنگام که آب قنات به مظهر قنات می رسید و از زمین خارج می شد می گفتند که آب آفتابی شده است، یعنی از تاریکی خارج شده و به آفتاب و روشنایی رسیده است.

این عبارت اکنون مجازا برای کسانی که پس از مدت ها از انزوا خارج شده و خود را نشان می دهند به کار می رود.

«
از بیخ عرب شدن»

 
این اصطلاح برای کسی به کار می رود که با وجود مدارک فراوان با کمال بی پروایی دست از انکار واضحات بر نمی دارد .

پیش از ظهور اسلام زبان رسمی در ایران زبان پهلوی ساسانی بود که به گویش های گوناگون به آن سخن می گفتند. حمله و تسلط تازیان بر ایران ، اساس قومیت و ملیت ایران را متزلزل ساخت و فرهنگ و ادب کشور ما را به شکلی ناموزون در آورد. خط در ایران عربی گردید و زبان عربی در بسیاری نقاط جای زبان پهلوی و شاخه های گوناگون آن را گرفت. با این حال نتوانست زبان و فرهنگ ملی و قومی ایرانیان را ریشه کن کند . با همت و پایمردی دانشمندان و بزرگان میهن پرستی چون فردوسی که در نوشتن صدها کتاب نظم و نثر پارسی، زبان دری را که شاخه ای از زبان پهلوی است به جای زبان تازی به کار بردند، شیرازه ی فرهنگ و ملیت ایران از تند باد حوادث مصون ماند.

حکومت های طاهریان ، صفاریان و سامانیان در خراسان، اگر چه در تجدید استقلال ایران کوشش بسیار کردند و در احیای آداب و رسوم ایرانی تلاش نمودند، لیکن چون در عصر آنان استقلال و تمامیت ایران هنوز نضج لازم را نگرفته بود، ناگزیر بودند که به ظاهر در حفظ و نگهداری رابطه ی دوستی و سیاسی خود با دربار خلفای عباسی اظهار علاقه کنند تا نهال نورس استقلال کشور که پس از نزدیک به دو سده تسلط بیگانه دوباره جوانه زده بود، با تند روی ها ی بی مورد و احساسات دور از عقل و منطق به کلی ریشه کن نشود.

از این رو در دوره ی حکومت این سلسله های ایرانی، در خراسان زبان و خط عربی در امور دیوانی و حکومتی جایگزین خط و زبان فارسی گردید و بسیاری از بزرگان ادب خراسان نیز زبان عربی را آموختند و به کار بردند.

اما اهالی خراسان که به فرهنگ و ادب پارسی علاقه و دل بستگی فراوان داشتند درباره ی هر ایرانی که عربی می نوشت و با به عربی سخن می گفت به کنایه می گفتند که « از بیخ عرب شده است » ، یعنی عرق و حمیت ایرانی و ایرانی نژاد بودن خود را که مثل روز، روشن و آشکار است انکار می کند و یکسره عرب شده است.

در واقع چون ایرانیان در آن هنگام نفوذ بیگانگان را نمی پذیرفتند و در عین حال نیز توانایی مبارزه و مخالفت آشکار با حاکمان عرب را نداشتند، حس ملیت خواهی و میهن پرستی خود را در عبارت هایی مانند " از بیخ عرب شده " به رخ مجذوبان و مرعوبان عرب می کشیدند.

این اصطلاح اگر چه امروز دیگر مصداقی ندارد، همچنان در مورد انکار بدیهیات به کار برده می شود.

«
انگار از دماغ فیل افتاده

(
این اصطلاح در باره ی کسی به کار برده می شود که خود را منحصر به فرد و مورد احتیاج دانسته و بسیار از خود راضی است.)

گذشتگان بر این باور بودند که سه حیوان، یعنی موش، گربه و خوک پیش از طوفان نوح وجود نداشته اند و تنها بر حسب ضرورت در کشتی نوح پدید آمده اند که داستان آن در روضه الصفا ( جلد اول، ص ۶۴ ) و مجمل التواریخ و القصص ( ص ١۸۵ ) چون این آمده است :

در طی مدت شش ماه که کشتی نوح چون پر کاهی بر روی امواج خروشان دریا در حرکت بود سطح و هوای کشتی از سرگین و پلیدی مردم و فضولات حیواناتی که در کشتی بودند بسیار ملوث و متعفن شد . ساکنان کشتی که دیگر به ستوه آمده بودند نزد نوح رفتند و نزد او شکوه و گلایه کردند.

پس از مناجات نوح بر درگاه خداوند، امر آمد که نوح بر پشت فیل دست فرود آورد. چون نوح به این فرمان عمل نمود، خوکی از بینی فیل بیرون افتاد و همه ی پلیدی ها را خوردن گرفت و سفینه پاک گشت. آورده اند که ابلیس نیز دستی بر پشت خوک زده و از بینی خوک موشی بیرون آمد که در کشتی خرابی بسیار می کرد و نزدیک بود که کشتی را سوراخ کند. این بار نیز خداوند فرمان داد تا نوح دستی بر روی شیر بکشد که با این کار، شیر عطسه ای زده و گربه ای از بینی او بیرون آمد و زحمت موش را مرتفع ساخت.


«
از کوره در رفتن»

(
این اصطلاح در باره کسانی به کار می رود که ناگهان و به سختی خشمگین شده و با حالتی غیر عادی و ناهنجار رفتار می کنند )

این عبارت از اصطلاحات رایج در میان آهنگران است. در کوره ی آهنگری که برای جدا کردن آهن از سنگ آهن و یا گداختن آهن ( برای ساختن ابزار و آلات گوناگون ) روشن می شود، لازم است که درجه ی حرارت آرام آرام بالا برود تا آهن سرد به تدریج گرم و گداخته و مذاب شود، زیرا آهن این خاصیت را دارد که اگر ناگهان در حرارت شدید قرار بگیرد سخت گداخته شده و سپس با صداهای مهیبی منفجر و به بیرون کوره پرتاب می شود، یعنی " از کوره در می رود ".

از این رو برای توصیف رفتار غیر طبیعی افراد خشمگین و از کوره ی اعتدال خارج شده که با از کوره در رفتن آهن ِ ناگهان گداخته شده تشابه دارد، از این اصطلاح آهنگری استفاده می شود .

«
از کیسه ی خلیفه بخشیدن»

(
هرگاه کسی گشادبازی کنند و از مال و دارایی دیگری بذل و بخشش نماید، این اصطلاح را در باره ی او به کار می برند )

خلیفه ی مورد نظر در این اصطلاح کسی نیست جز خلیفه هارون الرشید و آن که از کیسه ی وی بذل و بخشش نموده است وزیر ایرانی او جعفر برمکی می باشد.

پیرامون رویداد مربوط به این اصطلاح در کنب " داستان های امثال " تالیف مرتضویان، " از عرب تا دیالمه " و " تاریخ تمدن اسلام " نوشته ی جرجی زیدان داستانی آمده است که کوتاه شده ی آن چون این است :

عبدالملک بن صالح از امیران و بزرگان خاندان بنی عباس بود که مردی فاضل و دانشمند و پرهیزکار بود. وی پیش از به خلافت رسیدن هارون الرشید به فرمان هادی، خلیفه ی وقت، حکومت موصل را در اختیار داشت، ولی پس از دو سال، در زمان خلافت هارون الرشید بر اثر بدگویی مخالفان از حکومت بر کنار و در بغداد منزوی و خانه نشین شده بود.

وی چون دستی گشاده داشت پس از چندی مقروض گردید. ولی عزت نفس مانع از آن بود که وی از هر مقامی درخواست کمک نماید. از سوی دیگر چون از بلند طبعی و سخاوتمندی جعفر برمکی، وزیر مقتدر هارون الرشید آگاهی داشت و می دانست که جعفر مردی فصیح و دانشمند است و قدر فضلا را به تر می داند نیمه شبی که بغداد و بغدادیان در خواب بودند با چهره ی بسته و ناشناس راه خانه ی جعفر برمکی را در پیش گرفت و اجازه ی دخول خواست.

اتفاقا در آن شب جعفر برمکی با جمعی از خواص و محارم خود بزم شرابی ترتیب داده بود. هنگامی که پیشخدمت مخصوص سر در گوش جعفر کرد و گفت : عبدالملک بر در سرای است و اجازه ی حضور می طلبد. جعفر وی را دوست صمیمی خود عیدالملک که اغلب اوقات خود را در مصاحبت وی می گذراند، پنداشته و اجازه دخول داد.

هنگامی که عبدالملک صالح وارد شد و جعفر برمکی او را دید، چنان منقلب شد که از جای خود جهید و بر پا ایستاد. می گساران باده بریختند و گل عذاران به پشت پرده گریختند، رامشگران نیز دست از چنگ و رباب برداشتند و پا به فرار گذاشتند.

عبدالملک چون پریشان حالی جعفر بدید با کمال خوشرویی در کنار بزم نشست و فرمان داد تا مغنیان بنوازند و ساقیان جام شراب را در گردش آورند.

جعفر چون آن همه بزرگمردی از عبدالملک صالح دید بیش از پیش شرمنده گردیده و پس از ساعتی اشاره کرد تا بساط شراب را برچیدند و همه ی حضار را مرخص نمود. سپس بر دست و پای عبدالملک بوسه زد و گفت : از این که بر من منت نهادی و بزرگواری کردی بی نهایت شرمنده و سپاسگزارم . اکنون در اختیار تو هستم. هر چه بفرمایی به جان خریدارم.

عبدالملک پس از شرح مقدمه ای حال خود باز گفت و از جعفر برمکی درخواست یاری و استمداد نمود. جعفر بی درنگ و با گشاده رویی این درخواست و چند درخواست دیگر عبدالملک را برآورده نمود و صبح آن شب عبدالملک در حالی که قلبش مالامال از شادی و سرور بود خانه ی جعفر را ترک گفت.

بامدادان جعفر برمکی همچون هر روز به داراخلافه رفت و به حضور هارون الرشید بار یافت. خلیفه با کنجکاوی نظری به جعفر انداخت و گفت : پیداست که امروز خبر مهمی داری. جعفر گفت : آری امیرالمومنین، شب گذشته عموی بزرگوارت عبدالملک صالح به خانه ی من آمد و تا صبح با یکدیگر گفتگو کردیم. هارون الرشید که نسبت به عبدالملک بی مهر بود با غضب گفت : این پیر سالخورده هنوز از ما دست بردار نیست. قطعا توقع نابجایی داشته است.

جعفر با خونسردی پاسخ داد : اگر ماجرای شب گذشته را به عرض برسانم امیرالمومنین خود به گذشت و بزرگواری این مرد شریف و دانشمند اذعان خواهند کرد. آن گاه داستان بزم و شراب و حضور غیر مترقب عبدالملک و سایر رویداد ها را مفصلا شرح داد.

خلیفه با شنیدن سخنان جعفر بسیار تحت تاثیر قرار گرفت و گفت : از عمویم بعید بنظر می رسید که تا این اندازه جوانمردی نشان دهد. از مردانگی و بزرگواری او خوشم آمد و آن چه کینه از وی در دل داشتم یکسره زائل گردید.

جعفر برمکی چون خلیفه را بر سر نشاط دید به سخنانش ادامه داد و گفت : ضمن گفتگو معلوم شد که پیرمرد در این اواخر مبلغ قابل توجهی مقروض شده است که دستور دادم قرض هایش را بپردازند. هارون الرشید به شوخی گفت : قطعا از کیسه ی خودت !

جعفر با لبخند گفت : « از کیسه ی خلیفه بخشیدم ». چه عبدالملک در واقع عموی خلیفه است و حق نبود از بنده چون این جسارتی سر بزند. هارون الرشید که جعفر برمکی را چون جان دوست می داشت چیزی نگفت و با تقاضایش موافقت کرد.

جعفر دوباره سر برداشت و گفت : چون عبدالملک دستی گشاده دارد و مخارج زندگی اش زیاد است مبلغی هم برای تامین آینده ی وی حواله کردم. هارون الرشید به شوخی گفت : این مبلغ را حتما از کیسه ی شخصی بخشیدی . جعفر پاسخ داد : چون از اعتماد کامل برخوردار هستم « از کیسه ی خلیفه بخشیدم».

هارون الرشید لبخندی زد و گفت : این را هم قبول دارم ، به شرط آن که دیگر گشادبازی نکرده باشی.

جعفر گفت : امیرالمومنین به تر می دانند که عبدالملک آفتاب لب بام است و دیر یا زود افول می کند. آرزو داشت که واپسین سال های عمر خود را در جوار مرقد حضرت رسول بگذراند. وجدانم گواهی نداد که این خواهش دل رنجور را تحقق نبخشم. لذا فرمان حکومت و ولایت مدینه را به نام او صادر کردم. هارون به خود آمد و گفت : راست گفتی، عبدالملک شایستگی این مقام را دارد و صلاح است حکومت طائف را نیز به آن اضافه کنی.

جعفر پس از قدری تامل ادامه داد : ضمنا از حسن نیت و اعتماد خلیفه نسبت به خود استفاده کرده، آخرین آرزوی عبدالملک را نیز وعده ی قبول دادم. هارون گفت : با این ترتیب و تمهیدی که شروع کردی، قطعا آخرین آرزوی او را هم از کیسه ی خلیفه بخشیدی ! ؟

جعفر برمکی رندانه پاسخ داد : اتفاقا بخشش در این مورد به خصوص جز از کیسه ی خلیفه عملی نبود، زیرا عبدالملک آرزو دارد فرزندش صالح به افتخار دامادی خلیفه امیرالمومنین نائل آید. من هم با استفاده از اعتماد و بزرگواری خلیفه این وصلت فرخنده را به او تبریک گفتم و حکومت مصر را نیز برای فرزندش، یعنی داماد آینده ی خلیفه، در نظر گرفتم.

هارون گفت : ای جعفر، تو نزد من به قدری عزیز و گرامی هستی که آن چه از جانب من تقبل و تعهد کردی همه را یکسره قبول دارم. برو از هم اکنون ترتیب کارهای عبدالملک را بده و او را به سوی مدینه گسیل دار.

«
الکی»

(
کارهای بدون مطالعه و نقشه و نیز رفتار غیر حقیقی و به طور کلی هر چه را که واقعیت ندارد، بی هدف و یا بی دوام باشد الکی می نامند. )

این اصطلاح مترادف با " کشکی " است و برای نام گذاری آن دو علت را ذکر کرده اند.

در گذشته که هنوز الک سیمی معمول نبود، پارچه های بسیار نازک پنبه ای را مانند الک سیمی به چوب وصل می کردند و آرد و سایر چیزهای نرم را برای بیختن از آن عبور می دادند. عبدالله مستوفی در کتاب شرح زندگانی من ( جلد سوم، ص ۲۷٣ ) چنین می نویسد : « این پارچه های پنبه ای دوام و قوامی نداشت، به همین مناسبت پارچه های نازک و بی دوام را الکی می گفتند ( یعنی فقط به درد الک ساختن می خورد). کم کم این معنی مجازی را منبسط کرده و امروز دیگر این توصیف را به کلیه ی چیزهای بی دوام و بی ثبات و بی ترتیب و بی موقع و حتی اخبار بی اصل هم می دهند. »

در مقاله ی آقای علینقی بهروزی در مجله ی هنر و مردم ( شماره ی ١۰١ ، ص ۵۲ ) در باره وجه تسمیه ی واژه ی الکی چنین آمده است :

«
معنی و مفهوم کلمه ی الکی بیش تر سخن یا عمل نسنجیده و بدون فکر قبلی و هدف مشخص است و این شاید از معنی دیگر کلمه ی الک گرفته شده باشد، زیرا چون آن که می دانیم، لفظ الک علاوه بر معنی آردبیز ( لغتنامه ی دهخدا )، معنی یکی از قطعات چوبی را که در بازی " الک دولک " به کار می رود نیز می دهد. در این بازی چوب بزرگ تر را دولک و چوب کوچک تر را الک می گویند.

رسم بازی چنان است که الک را به هوا انداخته و سپس با دولک می زنند تا به فاصله ای دور برود. زننده در هنگام زدن، مقصد و هدف معینی ندارد. مقصود او فقط زدن است و محل و هدف افتادن روشن نیست. بنابراین می توان تصور کرد که اصطلاح الکی از این بازی گرفته شده باشد، یعنی همان طور که در بازی الک دولک هنگام زدن هدف مشخصی را در نظر نمی گیرند و بدون تفکر می زنند، کارهای الکی نیز بدون تفکر و بی هدف انجام می شود. »

«
با آب حمام دوست گرفتن»

(
این اصطلاح را برای کسانی به کار می برند که به سادگی و تنها با زبان خوش و اخلاق خوب دوستی دیگران را به خود جلب می کنند )

در گذشته در همه ی شهر ها و روستاهای ایران حمام عمومی وجود داشت و از پیش از طلوع آفتاب تا ساعت هشت در اختیار مردان و از آن به بعد که مردان به سر کار می رفتند تا چند ساعتی از بعد از ظهر در اختیار زنان قرار داشت. در این حمام ها که دارای خزینه بودند آدابی مرسوم بود که انجام برخی از آن ها جنبه ی ضرب المثل پیدا کرده است.

یکی از این آداب این بود که هر کس وارد حمام می شد برای اظهار ادب نسبت به بزرگ تر ها که در صحن حمام نشسته و مشغول کیسه کشی و صابون زدن بودند، فورا یک سطل آب گرم از خزینه ی حمام بر می داشت و بر سر آن بزرگ تر می ریخت و این کار را به ترتیب تقدم برای یکایک بزرگ تران تکرار می کرد.

از آداب دیگر این بود که اگر تازه واردی یکی از آشنایان و بستگان بزرگ تر خود را در صحن حمام می دید فورا به خدمتش می رفت و برای اظهار ادب و احترام او را مشتمال می داد و یا به اصرار لیف صابون را از دستش می گرفت و پشتش را صابون می زد.

سنت دیگر این بود که هر کس وارد خزینه می شد به همه ی کسانی که در خزینه مشغول شست و شو بودند سلام همگانی می داد و در همان پله ی اول خزینه، دو دست را زیر آب کرده و کفی از آب خزینه بر می داشت و به دیگران تعارف می کرد. یعنی با آن آب مفت و مجانی به آشنا و بیگانه اظهار محبت می کرد و چه بسا که از این رهگذر پایه ی دوستی و صمیمیتی با افراد بیگانه در حمام گذاشته می شد.

از این رو بود که مردم درباره ی کسی که همیشه تنها با رفتار خوب و محترمانه و بدون خرج و زحمت دوست پیدا می کرد این اصطلاح را به کار می بردند و می گفتند : فلانی با آب حمام دوست می گیرد.

«
باج ندادن به شغال»

(
این اصطلاح را درباره ی کسانی به کار می برند که زیر بار تهدید شخص قدرتمند و خطرناکی نمی روند و حاضر به دادن باج و رشوه به وی نمی گردند )

نخست باید دانست که در این اصطلاح واژه ی " شغال " نادرست و درست آن " شغاد " می باشد که به داستان تاریخی " رستم و شغاد " مربوط می گردد که شرح آن در شاهنامه ی فردوسی به تفصیل آمده است و ما در این جا کوتاه شده ی آن را برای آشنایی خوانندگان ارجمند با این اصطلاح، بازگویی می کنیم :

زال پدر رستم پس از آن که کنیزکی ماهرو را به همسری خود برگزید از وی صاحب پسری گردید که او را " شغاد " نامیدند.

ستاره شناسان درباره ی این پسر فال بد زدند و به زال گفتند که هنگامی که وی بزرگ گردد ریشه ی خاندان تو را بر می کند و همه ی اهالی این سرزمین علیه او به خروش در می آیند.

هنگامی که شغاد به سن نوجوانی رسید، زال او را برای فراگیری امور کشورداری نزد شاه کابل فرستاد. شاه کابل دختر خود را به وی داد و از چیزی برای او دریغ نکرد. در آن زمان باج و خراج کشور کابل به رستم دستان، برادر شغاد، داده می شد و اکنون که شغاد به دامادی شاه کابل در آمده بود از برادرش رستم انتظار داشت که از شاه کابل باج و خراج نگیرد و اهالی کابل " به شغاد باج بدهند " .

اهالی کابل چون این خبررا شنیدند از بیم رستم و نیز چون شغاد را مردی لایق و کافی نمی دانستند همه جا در کوی و برزن به یکدیگر می گفتند تا وقتی که رستم زنده است ما " به شغاد باج نمی دهیم " . به هنگام باج ستانی نیز عمال رستم به کابل آمدند و باج و خراج مقرر را گرفته و به سیستان باز گشتند. شغاد از این بی اعتنایی رستم بی نهایت متاثر شد وپنهانی با پدر زنش، شاه کابل، همداستان شد تا به تدبیری رستم را کشته و از میان بردارند.

آنان نقشه را چنین کشیدند که در مراسم بزمی شاه کابل به شغاد و خانواده ی او بی احترامی کند و شغاد برای شکایت از او نزد رستم برود تا او را برای حمله به کابل برانگیزد. در این میان شاه کابل باید بر سر راه سپاه رستم چاه های بسیاری حفر کند و آنها را با نیزه های تیزی پر نماید تا سپاهیان رستم در آن ها افتاده و نابود گردند.

پس از آن شغاد به زابلستان رفت و شرح اهانت های شاه کابل را به رستم و زال داد، رستم بسیار برآشفت و قصد حمله به کابل را نمود. اما کمی بعد که شغاد بزرگی سپاه رستم را دید ترسید که سپاه شاه کابل شکست خورده و نقشه ی آنان با شکست روبرو شود. از این رو نقشه ی دیگری کشیده و به رستم آگاهی داد که شاه کابل از کرده ی خود پشیمان شده و از رستم دعوت می کند تا به کابل بیاید تا بتواند شخصا از او پوزش بطلبد. رستم این سخن را باور کرد و تصمیم گرفت با تنها صد سوار روانه ی کابل شود.

شاه کابل که از طریق پیکی که شغاد فرستاده بود از نقشه آگاه شده بود به استقبال رستم آمده و بر خاک پای او بوسه زد و از کار خود پوزش طلبید. رستم وی رابخشید و در خارج از کابل اردو زد و چند روزی به تفریح و شکار در آنجا پرداخت. در یکی از روزها شغاد و شاه کابل طبق نقشه ای بر سر راه رستم در شکارگاه چاهی قراردادند که پر از تیر ها و نیزه های بلند بود و رستم را به آن جا کشاندند. رخش ، اسب رستم، در این چاه افتاده و رستم با فرو رفتن تیرها و نیزه ها در بدنش کشته می شود.

یکی از همراهان رستم که از مهلکه جان سالم به در می برد خود را به سیستان می رساند و ماجرا را شرح می دهد. فرامرز پس از آوردن جسد رستم و لاشه ی رخش به زابلستان با سپاه بزرگی به کابل باز می گردد و پس از شکست شاه کابل او را در همان چاه سرنگون می کند و خویشاوندان شاه و از جمله شغاد را نیز به آتش می سوزاند.

«
باج سبیل»

(
هر گاه کسی با زور و قلدری پول یا چیزی از کسی بگیرد در اصطلاح عمومی به آن باج سبیل می گویند. امروزه که دوران زور و قلدری به معنی گذشته سپری شده است، این اصطلاح را بیش تر در مورد اخاذی و رشوه گیری به کار می برند. )

ریش و سبیل در دوران های گوناگون تاریخ ایران دارای قدر و ارزش گوناکون بوده است. ماد ها دارای ریش و موی بلند بوده اند که موجب زحمت و دردسر آنان نیز می شده است، زیرا یونانی ها که ریش خود را می تراشیدند در جنگ های تن به تن ریش بلند سربازان ایرانی را به دست می گرفتند و با ضربات خنجر آنان را از پای در می آوردند.

در عهد اشکانیان موی بلند و ریش انبوه جنگجویان ایرانی و فریادهای هول انگیز آنان به هنگام جنگ در سپاه دشمن رعب و وحشت ایجاد می کرد. در عهد ساسانیان ریش به قدر سبیل اعتبار و رونق نداشته است و ایرانیان دارای سبیل های بلند بوده و ریش خود را به کلی می تراشیدند.

در صدر اسلام و پس از آن تا حمله ی مغول و تیمور، سبیل از رونق افتاد و ریش های بلند قدر و اعتبار یافت. در عصر مغول دوباره ریش بی اعتبار شد و " سبیل چنگیزی " رونق یافت. در عصر صفوی تا پادشاهی شاه عباس ، بار دیگر ریش بلند و انبوه مورد توجه قرار گرفت.

در آن روزگاران ریش و سبیل برای مردان و گیسوان بلند برای زنان ایرانی تا آن اندازه مایه ی زیبایی و افتخار بود که چون می خواستند گناهکاری را شدیدا مجازات کنند اگر مرد بود ریشش را می تراشیدند و اگر زن بود گیسویش را می بریدند.

شاه عباس صفوی با گذاشتن ریش مردان سخت مخالف بود و خود او در تصاویرش با سبیل بلند و افراشته دیده می شود. در زمان او ریش های بلند ترکان را " جاروی خانه " می نامیدند ( سیاحت نامه ی شاردن، جلد ۴ ، ص ۲١۶ ).

عشق و علاقه ی شاه عباس به سبیل گذاشتن تا حدی بود که : « شاه عباس سبیل را آرایش صورت مرد می شمرد و بر حسب بلندی و کوتاهی آن بیش تر و کم تر حقوق می پرداخت. ( سیاحت نامه ی شاردن، همان جا ).

حکام ولایات و فرماندهان نظامی نیز ناگزیر از پیروی بودند و به دارندگان سبیل " شاه عباسی " و " افراشته ای " که مورد توجه شاه عباس بود به فراخور کیفیت و تناسب سبیل، حقوق و مزایای بیش تر می دادند که به " باج سبیل " تعبیر می گردید.

و چون این سبیل داران، یعنی حکام و فرماندهان وقت، به آنچه که بابت سبیل خود دریافت می کردند قانع نبودند، از کدخدایان و روستائیان نیز به زور و اجبار، پول و جنس و اسب و آذوقه می گرفتند که اهالی این اضافه در آمد را نیز باج سبیل نام نهاده بودند.

«
باد آورده را باد می برد»

(
مردم بر این باور هستند که مال و ثروتی که بدون رنج و زحمت به دست آید دستخوش باد حوادث شده و خود به خود از دست می رود. )

خسرو پرویز که عامل اصلی منقرص شدن سلسله ی ساسانی و شکست ایرانیان در زمان یزدگرد سوم در برابر تازیان بود، عاشق بی قرار زن و زر و دوست دار خواسته و تجمل و خوش گذرانی بود و در دوره ی سلطنت خود به گفته ی صاحب کتاب " حبیب السیر " تعداد صد گنج و به عقیده ی دیگر تاریخ نویسان هفت گنج تدارک دید که به " هفت خم خسروی " شهرت دارد و فردوسی نیز در شاهنامه از آن یاد می کند.

یکی از این گنج های هفتگانه ی خسرو پرویز " گنج باد آورده " نام داشته است و درباره آن در کتاب " ایران در زمان ساسانیان " ( نوشته ی آرتور کریستن سن، مترجم : رشید یاسمی، ص ۴۸۶ ) چون این آمده است : « هنگامی که ایرانیان شهر اسکندریه در کشور مصر را محاصره کردند، رومیان در صدد نجات دادن ثروت شهر برآمدند و آن را در چند کشتی نهادند، اما بادی مخالف وزید و کشتی ها را به جانب ایرانیان راند. این مال را به تیسفون فرستادند و به " گنج باد آورده " موسوم شد. ».

این گنج باد آورده دو بار از خزانه ی خسرو پرویز به سرقت رفت و یک بار هم در سال ۶۲۸ میلادی بود که " هرقل " تیسفون را غارت کرد که اتفاقا همه از این گنج باد آورده بوده است. ( حماسه ی کویر ، دکتر باستانی پاریزی، ص ۴۹۹ ) و از آن تاریخ، عبارت " باد آورده را باد برد " به ضرب المثل تبدیل گردیده است.

«
بادنجان دور قاب چیدن»

(
افراد متملق و چاپلوس را به این نام و نشان می خوانند و به این وسیله از آنان و رفتار خفت آمیزشان به زشتی یاد می کنند.)

در دوران ناصرالدین شاه، بزرگان و رجال سیاسی برای نشان دادن مراتب اخلاص و چاکری خود به پادشاه، به آشپزخانه ی شاهنشاهی می رفتند و یا چهار زانو بر زمین می نشستند و مانند خدمه های آشپزخانه بادنجان ها را پوست می کندند، یا آن که بادنجان ها را پس از پخته شدن در دور و اطراف قاب های آش و خورش می چیدند.

شادروان عبدالله مستوفی در کتاب " شرح زندگانی من " ( ج ١ ، برگ ۲۸۷ ) می نویسد : « من خود عکسی از این آشپزان دیده ام که صدراعظم مشغول پوست کندن بادنجان و سایرین هر یک به کاری مشغول بودند».

این رجال سیاسی حساب کار را طوری داشتند که شاه حتما بتواند آنان را هنگام سرزدن به چادرها در حال بادنجان دور قاب چیدن ببیند و در این کار دقت و سلیقه ی بسیار به کار می بردند. تا شادی خاطر شاه فراهم آید.

دکتر فووریه، پزشک مخصوص شاه در کتاب " سه سال در دربار ایران " ( برگ ١۸١ ) می نویسد : « . . . . اعلیحضرت مرا هم دعوت کرد که در کار این آشپزان شرکت کنم. من هم اطاعت کردم و در جلوی مقداری بادنجان نشستم و مشغول شدم که این شغل جدید خود را تا آن جا که می توانم به خوبی انجام دهم. در همین موقع ملیجک به شاه گفت که بادنجان هایی که به دست یک نفر فرنگی پوست کنده شود نجس است. شاه امر را به شوخی گذراند. اما محمد خان پدر ملیجک تمام بادنجان هایی را که من پوست کنده بودم جمع کرد و عمدا آن ها را با نوک کارد بر می چید تا دستش به بادنجان هایی که دست من به آن ها خورده بود نخورد. بعد بادنجان ها و سینی و کارد را با خود بیرون برد.

«
برو آن جا که عرب نی انداخت»

(
در پاسخ به تهدید و یا به جای گفتن " برو کم شو " و یا " برو که هرگز برنگردی " از این اصطلاح استفاده می شود )

در آن دوران که از ساعت و حساب نجومی در شبه جزیره ی عربستان خبری نبود، وسعت و همواری بیابان و عدم وجود قلل کوه

در این منطقه مانع از آن بود که بتوان ساعت و زمان دقیق شب و روز را تعیین نمود و مردم برای انجام مناسک و عبادت های خود که بایست در هنگام مشخصی انجام گیرند؛ نمی دانستند که آیا هنوز روز است و یا دیگر غروب و یا شب شده است. کوهی هم که آخرین شعاع خورشید را در قله ی آن بتوان دید در آن حوالی مطلقا وجود نداشت.

در آن هنگام افراد مخصوصی بودند که برای آن که معلوم کنند که آیا هنوز اثری از خورشید موجود است یا نه، بیرون از آبادی ها نی ها ( یا نیزه هایی ) را تا آن جا که می توانستند به هوا پرتاب می کردند و اگر نور خورشید به نیزه برخورد می کرد آن ساعت را هنوز روز و در غیر آن صورت شب به شمار می آوردند.

از آن جا که این " نی پرانی " در بیرون از آبادی و در صحرا و بیابان انجام می گرفت، عبارت " برو آن جا که عرب نی انداخت " را امروز برای کنایه از جایی که متروک و فاقد آب و آبادی است به کار می گیرند و به جای گفتن " برو به جایی که برنگردی " از آن استفاده می کنند. و با گفتن " رفت آنجا که عرب نی انداخت " ناپدید و گم و گور شدن و یا وخیم شدن وضع کسی را اعلام می کنند.

«
بزبیاری»

(
این عبارت کنایه ار آن بد شانسی و بد اقبالی است که ناکهانی دامنگیر کسی می شود و همه ی رشته ها را پنبه می کند. )

بز بیاری از اصطلاحات بازی سه قاپ است که در گذشته از بازی های مورد علاقه ی طبقات پایین اجتماع بوده است، زیرا هم وسائل و تشریفات خاصی لازم نداشت و هم بازی مشغول کننده ای بود. این بازی همان گونه که از نام آن پیداست با ریختن سه قاپ انجام می شد که به آن ها جیک، اسب و خر می گفتند و نتیجه ی قاپ ریختن ِ هر یازیکن بسته به آن داشت که چه شکلی از حالات ترکیبی این سه قاپ پیدا شود. اشکالی را که بازیکن با آن ها دور را می برد نقش می نامیدند. اشکال خنثی را که نه برد بود و نه باخت و تنها نوبت بازی را به بازیکن بعدی می داد بهار می گفتند و آن اشکالی را که موجب باخت بازیکن می شد و او را مجبور به پرداخت مبلغ شرطبندی می کرد بز می نامیدند و پیش آمدن آن را بز بیاری می گفتند که نهایت بد شانسی بود، زیرا مبلغ باخت در این بازی معمولا بسیار بالا بود.

«
بل گرفتن»

(
این اصطلاح را هنگامی که چیزی به رایگان و یا با کوشش اندکی به دست آید و همچنین برای بهره بردن از فرصت های مناسب و مغتنم به کار می برند. )

بل گرفتن از اصطلاحات بازی الک دولک است که از بازی های سنتی بسیار دیرین و کهن ایران زمین است و اکنون نیز در روستاهایی که فضای باز و زمین های وسیع دارند بازی می شود.

این بازی از دو چوب کوتاه و بلند و دو تکه سنگ که با فاصله ی ده تا دوازده سانتیمتر از یکدیگر روی زمین نهاده می شوند تشکیل می شود. چوب کوتاه را الک و چوب بلند را دولک می نامند. در آغاز بازی دو دسته که یکی را مهاجم و دیگری مدافع می نامند تشکیل می گردد که رو به روی یکدیگر قرار می گیرند. یکی از بازی کنان دسته ی مهاجم که بازی را آغاز می کند سر دولک را زیر الک که روی دوسنگ قرار گرفته است می گذارد و آن را به هوا پرتاب می کند و با پایین آمدن آن با دولک هرچه محکم تر به آن می زند و به سوی دسته ی مدافع می فرستد.

اگر الک به زمین بیفتد یکی از مدافعان آن را برداشته و آن را به سوی دولک که پس از زدن ضربه روی دو سنگ نهاده می شود پرتاب می کند تا به آن بخورد. اگر الک به دولک بخورد آن بازی کن دسته ی مهاجم که ضربه را زده است کشته شده است و باید از بازی بیرون رود. و اگر الک به دولک نخورد بازیکن پرتاب کننده خود کشته شده و باید از بازی بیرون رود. هنگامی که همه ی بازیکنان دسته ی مهاجم کشته بشوند جای دو دسته با هم عوض می شود و مدافعان جای مهاجمان را می گیرند و بازی از نو آغاز می شود.

به ترین حالت برای بازی کنان دسته ی مدافع آن است که پیش از آن الکی که به سوی آن ها پرتاب شده است به زمین بخورد آن را در هوا بگیرند که اکر چون این شود همه ی بازی کنان دسته ی مهاجم به یک باره کشته شده و دو دسته بی درنگ جای خود را با یکدیگر عوض می کنند و بازی از نوع آغاز می شود. در هوا گرفتن الک را که بازی را یکسره به سود دسته ی مدافع پایان می دهد در این بازی بل گرفتن می نامند که از نظر اهمیت آن رفته رفته از محدوده ی این بازی بیرون آمده و در میان مردم معنی مجازی و استعاره ای یافته است.

«
بند را آب دادن»

(
مراد از این اصطلاح بی احتیاطی کردن و اسرار را فاش کردن است و آن را هنگامی به کار می برند که با وجود همه ی تاکیداتی که برای پنهان نگاه داشتن چیزی شده است، آن چیز را فاش و برملا سازند )

واژه ی بند در زبان فارسی معانی فراوان دارد که مهم ترین آن ها از این قرار است :

-
محل اتصال دو عضو بدن ( مفصل )

-
بخشی از یک کتاب ( فصل)

-
بخش هایی از یک نامه و یا یک قانون و لایحه

-
باریکه هایی از آهن که شکسته بندان بر شکسته ی ظرف یا چوب فرو می برند ( چینی بند زنی)

-
زنجیری که بر دست و پای دیوانگان یا گنهکاران می نهند

-
طنابی که از دو سر به دیواری وصل می کنند

-
سلول زندان

-
یک جفت گاو که به آهن بسته و در کشاورزی یا در گرداندن گردون به کار می گیرند ( گاوآهن)

-
بنایی که در جلوی آب می سازند تا مانع جریان آب و یا موجب تغییر جهت آن شود ( سد )

بند مورد نظر ما در اصطلاح بند را آب دادن همان بند آخری است که کشاورزان در گذشته از چوب و سنگ بر روی نهرها و رودخانه های کوچک می بستند تا آب آن ها را به درون کانال هایی که ساخته بودند هدایت کنند و زمین های خود را آبیاری نمایند.

این بند ها را از چوب های ضخیم و مقاوم می ساختند و برای آن که بند را آب نبرد آن را به شکل مخروط می ساختند و درون آن را با سنگ های بزرگ پر می کردند تا بند بتواند فشار آب رودخانه تحمل کند، زیرا در غیر این صورت بند را آب می برد و جهت آب به سوی کانال هایی که برای آبیاری ساخته شده بودند بر نمی گشت و مزارع بر اثر بی آبی آسیب می دید. در چنین حالتی کشاورزان برای نشان دادن ناراحتی خود از بی دقتی و بی احتیاطی که در ساختن بند به کار برده شده بود اصطلاحا می گفتند: بند را آب دادند ، یعنی بند را به دست آب دادند، (آن را خوب نبستند ، آب به مزارع نرسید و زراعت خشک شد ).

این اصطلاح سپس برای هرگونه موارد بی دقتی و بی احتیاطی، از جمله فاش کردن اسرار که از روی بی دقتی و بی احتیاطی باشد به کار برده شد و مردم گفتن " فلانی بند را آب داد " را مجازا به معنی فاش کردن راز از سر بی دقتی به کار گرفتند.

«
پارتی بازی»

(
این اصطلاح برای نشان دادن توصیه و اعمال نفوذ و نیز دادن امتیاز یا سمت به افراد خودی به کار برده می شود. )

پارتی واژه ای فرانسوی است به معنی حزب Partie ( در انگلیسی هم پارتی می گویند Party ) و پارتی بازی همان حزب بازی است که در کشورهای اروپایی معنای بدی ندارد و کاری طبیعی و عادی است. لیکن نزد ایرانیان با مفهومی منفی آمیخته شده است. دلیل آن نیز این است که در تاریخ معاصر ایران و در هنگام سلطنت احمد شاه قاجار دو حزب نیرومند " اجتماعیون اعتدالیون " و " اجتماعیون عامیون " بر همگی جریانات سیاسی و روز نظارت داشتند و هیچ امری از امور سیاسی و تحولات اداری و اجتماعی بدون صلاحدید آن دو حزب تحقق نمی پذیرفت. احزاب دیگری مانند " اتفاق و ترقی " و یا " ترقی خواهان " نیز بودند لیکن قدرت زیادی نداشتند. ( تاریخ مختصر احزاب سیاسی، محمد تقی بهار)

این دو حزب در همه ی زمینه ها با یکدیگر رقابت داشتند و می کوشیدند هواداران و اعضای خود را با صلاحیت یا بی صلاحیت به مشاغل و مناصب حساس بگمارند و هرکس خواهان رسیدن به جاه و مقامی بود خواه و ناخواه عضویت در یکی از این دو حزب را می پذیرفت و مدار کشور بر حزب سازی و حزب بازی بود.

فرنگ رفته های آن دوره نیز که نزد آنان واژه ها و اصطلاحات فرانسوی برای اظهار فضل و دانش ارج و منزلتی داشت واژه ی فرانسوی پارتی را به جای حزب و پارتی بازی را به جای حزب بازی به کار می بردند و رفته رفته هر اتتصاب نابجایی را اگر در جایی صورت می گرفت و یا امتیاز نابحقی را که به کسی داده می شد پارتی بازی نامبدند و این عبارت به تدریج به یک اصطلاح عامیانه تبدیل گردید.

«
پته اش روی اب افتاد»

(
این اصطلاح را برای کسی به کار می برند که رازش فاش و مشتش باز شده است)

در گذشته که لوله کشی آب وجود نداشت و آب مورد نیاز مردم در جوی های سر باز جریان داشت، در هر جا که لازم می آمد تا مقداری از این آب جاری به درون کوچه های مسیر و یا خانه های مسکونی جریان یابد، سد کوچکی از جنس چوب که آن را « پته » می نامیدند در درون جوی قرار می دادند و آب را به درون آب انبارها می راندند.تا به مصارف روزانه برسد.

به هنگام کم آبی یا خشکسالی بسیار پیش می آمد گه افرادی خارج از نوبت خود، در نیمه های شب با نهادن پته ای بر سر راه آب، مسیر آن را عوض کرده و آب می بردند. بدیهی است که در آن نیمه های شب کم تر کسی متوجه ی آبدزدی آنان می شد، مگر آن که فشار آب گاهی موجب می گردید تا پته از جای خود کنده شده و روی آب بیفتد و با دیده شدن آن در جاهای دیگر راز ایشان فاش شده وآبرویشان برود.

از آن جا که این عمل در فلات کم آب ایران بسیار تکرار می شد رفته رفته عبارت پته ی کسی روی آب افتادن نیز برای فاش شدن راز کسی به صورت اصطلاحی در میان مردم رایج شد.

«
پهلوان پنبه و پنبه ی کسی را زدن»

(
این اصطلاح را برای کسی به کار می برند که آشکار شود چیزی در چنته ندارد و ادعاهایش توخالی بوده است


خنده بازار

به مامانم میگم من میرم کارواش،

میگه ماشینم میبری؟

 میگم پ نه پ  دارم میرم اونجا دوش بگیرم ...

   

 رفتم تو کوچه دارم ماشین می شورم همسایه مون اومده میگه ااا ماشین  می شوری

پ نه پ  حوصله ام سر رفته دارم با ماشینم آب بازی می کنم!!

 

رفتیم رستوران گارسون اومده میگه چیزی میل دارین؟؟؟

 گفتم پ نه پ  غذامونو همین الان خوردیم گفتیم بیایم اینجا آروقشو بزنیم دور هم  بخندیم!! 

 

 رفتم واسه ثبت نام رانندگی زنه میگه واسه آموزش اومدین !؟؟!! گفتم پ نه پ  پول میدم که منو سوار ماشینتون کنین بشینم رو پای راننده قان قان کنم !!!!

با گل رفتم بیمارستان

 نگهبان میگه گل برای مریضتون  آوردین

 گفتم پ نه پ  اومدم خواستگاری تو با این سیبیلات... ...

 

داشتم تلویزیون میدیدم

 بعد مادر بزرگم اومده کانال رو عوض کرده  بعدش به من میگه داشتی میدیدی؟؟؟!!!

 پ نه پ  داشتم گرمش میکردم تا شما  بیای ببینی!!!!! ...

 

 به راننده تاکسیه میگم مرسی نگه دارید می گه پیاده میشی؟؟پ نه پ  می خوام ببینم لنت و ترمزت سالمه؟

   

 رفتم داروخونه...میگم باند دارین؟میگه واسه زخم؟...پ نه پ...بانده فرودگاه حیاط خونمون خراب شده...بابام همینجور داره با هواپیماش دوره  خونه میچرخه.!!

 

 خواب دیدم دارن میبرنم جهنم.گفتم خدا کاره بدی کردم؟گفت پ نه پ  تو بهترین بودی میخوام واسه ارشاد گناهکارا بری

   

 سیگارو میبینه تو دستما...!!!! بازم سوال میکنه سیگار  میکشی؟؟؟

پ نــه پ  میخوام با دودش مثل سرخپوستا باهات رمزی حرف بزنم  ببینم به چند زبان غیر زنده تسلط داری ...!!!!

 

 بابام داره با شیر و دوش حموم ور میره ، سه ساعت با شورت دم در حموم  یه لنگه پا وایسادم

 بر می گرده می گه : اِ اِ اِ ...! می خوای بری  حموم؟!!!

 پ نه پ  اومدم مسابقات پرورش اندام ، منتظرم برگردی برات فیگور  بگیرم

 

 جلو توالت عمومیآقا ببخشید شما هم تو صف توالت وایسادین.؟ پ نه پ  ما سوسکیم اومدیم نهار

   دوستم میگه: ماشینتو تو روزنامه تبلیغ کردی میخوای بفروشیش؟ پـَـَـه نــه په معدلش بیست شده ازش قدردانی کردم.

    

 ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده, واستادم دم جاده یکی ۲ لیتر بنزین از ماشینش  بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بغل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم

  

 بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا ۴۰ درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟ اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم

 پـَـَـ نــه پـَـَــ خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف تشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم

  

 یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتن بیای باهم بخوریم

  

 به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم

  

 در پارکینگ و باز کردم برم تو یارو اومده جلوش پارک کرده میگه می خوای بری تو؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ درو باز کردم هوای کوچه عوض شه

 

 تا کمر رفتم تو موتور ماشینم که ببینم چه مرگشه ، رفیقم اومده میگه

 داری تعمیرش میکنی ؟

 پــــ نه پـــــ دارم با گِیج روغن درد و دل میکنم

  

 با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم بکوبیمش ۳ طبقه بسازیم

  

 کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده: آیا مطمئن هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟

 پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام ازش نگهداری کنم بزرگ بشه، بشه عصای دستم نور چشام

  

 مرغ عشقم مرده و درحالی که پاهاش روبه بالاس افتاده کف قفس. دوستم اومده می گه : اِ مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ کمر درد داشته دکتر گفته باید طاق باز دراز بکشه کف قفس

  

 کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟

 پـَـَـ نــه پـَـَــــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه

  

 به مامانم میگم قوری کجاست ؟ میگه میخوای چای بخوری ؟!

 پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش درومد!!!!!! ـ

  

 داریم لوازم میزاریم توی ماشین که بریم مسافرت

 همسایمون میگه دارید میرید مسافرت؟

 پـَـَـ نــه پـَـَــــ قراره از امشب توی ماشین زندگی کنیم

  

 تو این گرما که سگ تب میکنه رفتم سوپر مارکت میگم یه ایستک بدید یارو میگه خنک باشه؟

 پـَـَـ نــه پـَـَــــ گرم بده میریزم تو نعلبکی خنک بشه

 دوستم میگه امروز چندمه ؟ میگم یکم ، میگه یکم مرداد ؟ پـَـ نـَـ پـَـ امروز یکم فروردینه ،

  عیدت مبارک عمو جان بیا یه بوس بده

 سر سفره عقد ، حاج آقا: عروس خانم برای مرتبه سوم میپرسم ، وکیلم ؟

 عروس: پـَـ نـَـ پـَـ با منصور قرار دارم میخوام برم

 بیرون دفتر فرماندم واستادم .دفترچه مرخصی تو دستم. آمده بیرون میگه مرخصی میخوای؟گفتم :

  پـَـ نـَـ پـَـ دلم تنگ شده بود امدم یه سر ببینمتو برم آسایشگاه

 همسایمون عروسی داشتن .دوستم خونمون بود هی سروصداشون میومد.دوستم گفت عروسیه؟

  پـَـ نـَـ پـَـ همسایمون سرخ پوسته مراسم خاص خودشونه...

 رفیقم اومده خونمون! وضو گرفته میخواد نماز بخونه!می پرسه قبله کدوم طرفه؟!

  میگم:میخوای نماز بخونی؟! میگه: پـَـ نـَـ پـَـ میخوام دیش ماهوارتو تنظیم کنم!!!

 پشت در اتاق عمل وایستادم منتظر دکترم که برم برای زایمان... پرستاره اومده نگام میکنه میگه زاءو شمایی؟... میگم پـَـ نـَـ پـَـ خواهرمه.. ترسیده منو فرستاده جاش!!!!...

 تو اتوبوس از رو صندلی پا شدم جامو بدم یه پیرمرده میگه پا شدی من بشینم؟

 پـَـ نـَـ پـَـ پا شدم با میله های اتوبوس استریپ تیز برقصم شما مسافرا تا مقصد حال کنین.

 تو اتاق نمونه گیری آزمایشگاه به مریضه میگم : سابقه بیماری خاصی داری ، میگه :

  واسه صحت جوابای آزمایشم میپرسی؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ خواستم بدونم اگه واقعا مریضی سر نمازدعات کنم خدا شفات بده!!!!!!!!!

 ساعت 8 صبح کلاس داریم .منم خمیازه میکشم و دهنم یه متر باز میشه .

  استاد میگه چیه خوابت میاد؟ پـَـ نـَـ پـَـ میخوام بخورمت

زندیه

زندیه :

زند بخش کوچکی از ایل لک جزء طوایف لر بودند ، که درنواحی ملایر ساکن بودند . نادرشاه آنها را به دره گز خراسان درمقابل ترکمانان قرار داد.

ایل زند پیرو آیین تشیع بودند ؛ وکریم خان مردی متدین  ومقید به حفظ آداب وسنن مذهبی بود . کریم خان در زور بازو ، بهره گیری از ابزار وآلات جنگی و تیراندازی بی همتا بود . در راستای حفظ آرامش  وامنیت عمومی وجود سپاهی منظم را امری اجتناب ناپذیر می دانست . لشکر او در شیراز تعداد 455 هزار نفر بودند . علاوه برسپاه فوق 1400 تفنگچی دارای تفنگ های چخماقی وشمشیر های مرغوب بودند؛ وآنها را غلام چخماقی می گفتند . 1000 نفر از زبدگان سپاه به نام (فوج یساول ) و1000 نفر (نسقچی) و700 نفر (فراش) و300 نفر (شاطر) وروی هم رفته حدود شش هزار نفر از (ده باشی) تا سردار کل خدمت می کردند .

سپاه زند پس از کریم خان وبعد از فوت او فرو ریخت .

کریم خان خود را اسیر لذت های دنیوی نکرد . او هنگام مرگ فقط شش هزار تومان دارایی داشت . او بسیار قوی هیکل وتنومند بود وبین پیروان مذاهب گوناگون هیچ تفاوتی قائل نبود . هیچ گاه از زیورآلات وجواهر استفاده نمی کرد و هیچ گاه در لهو ولعب مستغرق نمی گردید.

کریم خان خواندن ونوشتن نیاموخته بود ولی به دانشمندان وعلما توجه خاصی نشان می داد .

تاریخ مذاهب

1)کاتولیک:

پاپ درراس کلیسای کاتولیک است. آنها عقیده دارندعیسی (ع)انجمن مرئی را که عبارت از همین کلیساست،تاسیس کرده است.وپاپ جانشین پطرس مقدس است. آنها خود را نماینده ی حقیقی کلیسای مسیح می دانند وبرای خود تقدس وولایت قائلند .به تظاهر ورعایت آداب مذهبی اهمیت می دهند.

مراسم مذهبی آنان: تعمید،قربانی،توبه،اعتراف ،تناول ،ازدواج و مسح بیماران درحال مرگ.

2)ارتدوکس:

براثر اختلافات عقیدتی روم غربی وشرقی جدا شدند. معتقد به بارداری مریم وخطا پذیری مقامات کلیسا می باشند. سنت گرا هستند و عقاید برزخ ،مفهوم بی آلایش ،برائت از گمراهی وعدم امکان اشتباه پاپ را قبول ندارند.

کشیشان این فرقه ازدواج می کنند ومراسم عبادی را به زبان منطقه ای انجام می دهند. آنها می کوشند عقاید سنتی وقدیمی خود را بدون هر گونه تغییری حفظ کنند.               

  مراسم مذهبی: تعمید،ادای شهادت ،مسح روغن مقدس،تناول ،توبه ،مسح بیماران وازدواج

3)پروتستان:

اعتراض لوتر- با قدرت الهی پاپ مخالفند .دارای تشکیلات دموکراسی هستند.برای ارتباط با خدا احتیاجی به روحانی ندارند.اعتراف به گناه اجباری نیست. به دوشیزه بودن حضرت مریم ومقدسین وبرزخ عقیده ندارند .

مراسم مذهبی: تعمید،اعتراف غیر اجباری ،تناول وافطار ،تلاوت کتاب مقدس،قرائت ادعیه لوتر وازدواج.

درزمان لوتر عقیده ی پاپ وکلیسا براین بود که انسان جانور معصیت کاری است که باید توبه کند و کفاره بدهد . کلیسا از همان آغاز نه فقط صداقت ظاهری گنهکاران اصلاح شده ، بلکه  همچنین دلایل عینی توبه آنان  از قبیل زیارت ، اهدای پول به جای زیارت  وسایر نذورات پولی را درنظر می گرفت .

در قرن پانزدهم نیاز رشد یابنده ی کلیسا به وجوهات ، به موضعی زننده درمورد فروش (عضو ) انجامید . فروش برعهده ی نمایندگان پاپ بود . علت حمایت شاهزاده ها  از لوتر هم به خاطر این بود که سازمانی را که طالب وفاداری بود و پول را به خارج می فرستاد ،منحل می کرد  وبه جای آن  سازمانی دیگر می نشاند  که کوچکتر و مطیع تر بود و وجوه اضافی را به خزانه ی شاهزاده  رد می کرد .

4)عقاید یهود:

ü     ازدواج با غیر یهودی را حرام می دانند.

ü     ختنه واجب است وهشت روز پس از تولد طفل انجام می گیرد.

ü     تکالیف از سیزده سالگی آغاز می شود.

ü     محل عبادت کنیسه گویند؛که به زبان یونانی سیناگوگ گویند.

ü     جمعه عصر برای عبادت می روند.

ü     خوردن گوشت خوک وذبیحه ی غیر یهودی را نمی خورند.

بر یهودی واجب است که سالی دوبار بیت المقدس را زیارت کند؛ویک هفته درآنجا بماند. یهودیان روحانی خود را (ربن)یا (ربی) گویند؛که به عنوان خاخام مشهورند. کارعمده ی ربن ها رسیدگی به امور حقوقی وقضایی یهود است؛واحکام تورات را با مقتضیات عصر خویش تطبیق می دهند. کلمه ی تورات در زبان عبری به معنی شریعت یا ناموس است . تورات اصلی درجریان جنگ های فلسطین ازبین رفت . البته بعدها توسط عزیر پیامبر وبه کمک ذکریا که از پیامبران بودند ،دوباره تدوین شد . ولی آن تورات نیز ازبین رفت .

مجموعه ای که اکنون دردست یهود است ، عبارتند از پنج سفر که به اسفار خمسه معروفند.

  اسفار خمسه ا- سفر پیدایش 2- سفر خروج 3- سفرلاویان 4- سفراعداد 5- سفر تثنیه

دراین سفرها درباره ی آفرینش جهان وآدم وحوا درشش روز بحث می کند.سپس درباره ی بیرون آمدن عبرانیان به قیادت موسی از مصر است . ودر سفر لاویان در باره ی اعقاب لاوی از اسباط بنی اسرائیل است ؛ و از احکام و شرایع یهود و وظایف لاویان و قضات سخن رفته است . و سفر اعداد که از سفر های بنی اسرائیل دربیابان تیه وفتح سرزمین کنعان گفتگو می کند .در سفر تثنیه که به معنای دوباره شدن چیزی است که همه ی مقررات و شرایع از نوتکرار می شود و به مرگ موسی (ع) و دفن او در کوهای موآب پایان می پذیرد.

5)مذهب حنفی:

ابو حنیفه 150ﻫ-80 ﻫ از اهل حدیث دوری می کرد و اصل قیاس و استحسان را در آراء خود پذیرفت و لذا پس از قران ، سنت و اجماع اصل چهارم گردید.

پایه و اساس فقه ابو حنیفه بر هفت اصل است . 1- قران 2-سنت 3-اقوال صحابه 4- قیاس      5- استحسان 6- اجماع  7- عرف

6)مالکیه: 

مالک بن انس احکام و عبادات را بر پایه ی موازین قران و حدیث تواما قرار داد و در مواردی که این دو منبع ساکت بودند ، (قاعده ی اجماع )را پیروی کرد.

7)شافعی: عبداله بن ادریس شافعی

ایمان درعقیده ی شافعی سه شرط دارد .1- اقرار به لسان 2- تصدیق جنان 3- عمل به ارکان

برای حدیث اهمیت زیاد قائل بود ؛واگر تعارض بین حدیث وقرآن بود ،اصل حدیث را ارجح می دانست. شافعی ها می گویند :مامومن هستیم ،اگر خدا خواهد. ولی حنفی ها گویند ما حقیقتا مومن هستیم .

بسیاری از مسلمانان فلسطین ،اردن ،سوریه ،لبنان ،عراق ،حجاز ،پاکستان،مصر ،هند،چین،اندونزی ،کردهای ایران وسنیان فارس ویمن شافعی هستند. شافعی از نظر فقهی به شیعه نزدیک تر است .

8)حنبلی:

از مکاتب دیگر ظاهری تر وخشک تر است ؛وبه نص ظاهر الفاظ وآیات قرآن واحادیث معتقدند وهیچ گونه تفسیری را جایز نمی دانند.

احمدبن حنبل با اینکه کلام خدا را مرکب از اصوات وحروف می دانست باز هم براین باور بود که ترکیب حروف واصوات به همین شکل درعالم ازل ثابت وبه ذات پروردگار قائم بوده وصوتی که از قاریان شنیده می شود ومشاهده ای که از خطوط قرآن به چشم می آید،همان کلام ازلی وقدیمی یزدانی است. احمد بن حنبل درمقابل معتزله که قائل به مخلوق بودن وحادث بودن قرآن بودند ،به شدت اصرار می ورزید که قرآن قدیم وازلی است . حنبلی ها به معاویه احترام می کردند.

9)صوفی:

صوف(پشم)جامه ای که برتن می کردند.

تصوف : نام مکتبی است یا روشی خاص درتربیت روحانی نفس که بوسیله ی آن می توان به مطلوب اصلی که آن حقیقت باشد رسید .به پیروان این مکتب صوفی گویند . به هر حال مبادی توحید محض وایمان به الوهیت مطلقه هستی رکن اساسی تعلیم صوفیه است . تمام فرق متصوفه درهر کسوت که باشند ،علی (ع) را مولای خود می دانند.

آغاز تصوف را باید قرن اول ودوم هجری دانست . از صوفیان بنام ایران حسین بن منصور حلاج که از بیضاء فارس بود می توان نام برد .

10) مزدک:

برعکس مانی می خواست عقاید دینی را برای اصلاح جامعه به کار برد . از نظر او توده مردم درمقابل طبقات حاکمه تنها با داشتن عقیده دینی نمی توانستند از فقر وبردگی وبیچارگی نجات پیدا کنند ؛مگر اینکه براساس برنامه ی اقتصادی صحیحی با مشکلات زندگی وکشمکش های طبقاتی مبارزه کنند وجامعه ای بی طبقه ایجاد کنند .

جوهر انقلاب مزدک دراشتراک مالکیت بوده است . مزدک می گفت : نابرابری درزن ومال ،تعصب ومالکیت احتیاج را به وجود می آورد ودر نتیجه خشم وانتقام بین مردم پدید می آید . او می گفت کسی حق ندارد که برپایه ی ثروت ونیرو ، زنان را مثل حیوان درقفس حرمسرا بیفکند و دیگران را از داشتن یک زن محروم سازد .بلکه زن وتمتع او حق همه ی مردان است .

وجه اشتراک بین مزدک وافلاطون : افلاطون معتقد بود سبب نابرابری دراجتماع حرص وآز مردم  وتجمل پرستی ایشان است . مردم به زندگی ساده قناعت نمی کنند وسود پرست وجاه طلب وحسود هستند . ازآنچه خود دارند زود سیر می شوند  ودرآتش حسرت آنچه ندارند،   می سوزند . آنان به ندرت چیزی را طلب می کنند که متعلق به دیگران نباشد ؛ درنتیجه     طایفه ای به زمین ومال دیگران حمله می کنند وجنگ در می گیرد.

بودا:

در دین بودا خدایان هم مثل بشر دارای زوال اند . خدایان جاویدان نیستند . پس چون دراین دین خدایی وجود ندارد ، مراسمی هم برای آن نیست وآداب دینی چیزی جز یادبود        نمی باشد.

بودا شخصیتی است که به نیروانا رسیده است؛ ودرقلب نجات یافتگان حاضر است. بیشتر بودائیان به جای عبادت درمقابل مجسمه ی استاد گل پرتاب می کنند.

بودا معتقد است همه چیز دراین جهان دو مرز افراطی وتفریطی دارد .مرد سالک یا (تاتاگاتا)باید از دو طرف بپرهیزد وراه میانه را برگزیند.  قاعده ی اساسی این است که برای تربیت نفس شخص باید درحال توجه قلبی چهار زانو ومربع بنشیند وچشم ها را بسته ودر اعماق قلب خود پرتو محبت عام دوستی مطلق جهان را که شامل سراسر موجودات باشد بطلبد وبکوشد که دل او از محبت شدیدی نسبت به عالم وجود آکنده گردد.

ادامه مطلب ...

عادت های غلط مطالعه

عادت های غلط هنگام مطالعه (آفت های مطالعه و یادگیری):

تعداد زیادی از دانش آموزان معتقدند آنقدر که برای مطالعه وقت می گذارند نتیجه نمی گیرند و عملاً راندمان مطالعه آنها بسیار پائین است. در این مقاله در مورد آفت های مطالعه و هر آنچه کیفیت مطالعه و یادگیری را پائین می آورد بحث می کنیم.

1 – بلند خواندن

بسیاری از دانش آموزان عادت دارند که هنگام مطالعه بلند بلند کلمات را تکرار می کنند هر چند اینکار باعث تمرکز بیشتر می شود که هم بینائی و هم شنوائی درگیر یادگیری می­شوند اما میزان مصرف انرژی به شدت افزایش می یابد و دانش آموز در کمتر از 30 تا 40 دقیقه خسته شده و بازده مطالعه اش پائین می آید؛ اگر عادت به بلند خواندن دارید سعی کنید کم کم این عادت را عوض کنید یا حداقل آرام تر کلمات را تکرار کنید اما یادتان باشد این کار ساعت مطالعه مفید شما را به شدت کم می­کند.

2 – راه رفتن هنگام مطالعه

تحقیقات نشان می دهد بخشی از فعالیت های ذهنی، هنگام راه رفتن صرف حفظ تعادل عدم برخورد با اجسام، دور زدن و غیره می شود؛ اگر هنگام مطالعه راه بروید عملاً بخشی از توان مغز را برای یادگیری از دست می دهید، در ضمن میزان تمرکز نیز کاهش می یابد چون چشم ها بجز صفحه ی کتاب فضای اطراف را نیز باید ببینند تا با مانعی برخورد نکنید و یا دور نزنید و ... عادت راه رفتن هنگام مطالعه تأثیر منفی دیگری هم دارد و آن افزایش مصرف انرژی است. افرادی که هنگام مطالعه راه می روند اغلب نمی توانند بیش از 45 دقیقه به صورت پیوسته مطالعه کنند از اینرو بخشی از انرژی هدر می رود و ساعت مطالعه مفید کاهش می یابد؛ سعی کنید اگر این عادت را دارید سریعاً آن را حذف کنید.

در یک تحقیقی که توسط یکی از مشاورین انجام شده است این نکته مطرح شده که سال چهارم فرصت کافی برای تغییر عادت های مطالعه نیست اما برخی از عادت ها آنقدر تأثیر منفی می گذارند که اجباراً باید حذف شوند؛ یکی از این عادت های غلط بلند خواندن و راه رفتن هنگام مطالعه است.

3 – وسواس هنگام مطالعه

بعضی از دانش آموزان هنگام مطالعه‌ی متن کتاب، یک عبارت یا لغت را بارها و بارها تکرار می کنند و اگر از صفحات قبل احساس کنند کلمه یا عبارتی را فراموش کرده اند دوباره از اول مطالعه می کنند، این وسواس اغلب روحیه‌ی دانش آموز را به هم می ریزد و احساس منفی فراموش کردن دائماً ذهن او را آزاد می دهد. از امروز سعی کنید از تکرار بیش از اندازه‌ی بعضی از کلمات پرهیز کنید و حتی اگر احساس کردید از صفحات قبل چیزی را فراموش کرده اید مطالعه تان را ادامه بدهید؛ مطمئن باشید هنگام حل مسئله و تست اگر آن نکته مهم باشد مرور خواهد شد ؛در ضمن هر فرایندی ضایعاتی دارد و نمی توانید با راندمان صد درصد مطالعه کنید؛ واقع بین باشید و کامل شدن یادگیری را برای بعد از حل تمرین و حل مسئله بگذارید و آنوقت در مورد خودتان قضاوت کنید نه هنگام مطالعه.

4 - لم دادن هنگام مطالعه

از نظر پزشکی سیستم گردش خون هنگام نشستن پشت میز بهترین حالت خون رسانی به مغز را انجام می دهد؛ هر حالت دیگری این خون رسانی و تغذیه مغز را کاهش می دهد؛ یکی از بدترین حالت ها لم دادن و دراز کشیدن هنگام مطالعه است. وقتی دراز می کشید فشار خون به اندازه‌ی قابل توجه ای کاهش می­یابد و تغذیه‌ی مغز به خون رسانی انجام نمی­شود؛ از اینرو سریعاً احساس خواب آلودگی و خستگی می­کنید، پس سعی کنید تا حدامکان پشت میز مطالعه کنید تا راندمان مطالعه­تان افزایش یابد.

5 – تماشای تلوزیون و یا استفاده از کامپیوتر بین ساعت های مطالعه

یک ساعت تماشای تلوزیون تقریباً به اندازه‌ی 3 ساعت مطالعه ،شما را خسته می کند، در ضمن پس از یک ساعت تماشای تلوزیون تا حدود 5/1 ساعت میزان تمرکز ذهن برای یادگیری پائین است، پس تماشای تلوزیون به عنوان استراحت بین ساعات مطالعه کاملاً نادرست است. از دیگر تأثیرات منفی تماشای تلوزیون درگیر شدن ذهن با داستان فیلم ها و سریال ها و یا موزیک آنهاست. در ایام امتحانات تا حد امکان تماشان تلوزیون را محدود کنید؛خودتان تأثیر مثبت آنرا بر یادگیری­تان احساس خواهید کرد.

برای قدم اول سعی کنید این 5 عادت مخرب را هنگام مطالعه تان حذف کنید و به خودتان یک فرصت دو هفته ای بدهید؛ تأثیر شگفت انگیز آنرا خواهید دید

گرداوری شده توسط موسی اسدی دبیر شهید چمران بیروت

آشنایی با قرارداد 1907 میلادی

آشنایی با قرارداد 1907م 

قرارداد 1907 (در تاریخ ۳۱ اوت ۱۹۰۷م/ ۲۱رجب ۱۳۲۵ قمری/ ۹ شهریور ۱۲۸۶)، در   سن‌پطرزبورگ پایتخت روسیه بین دولت‌های
روس و انگلیس در مورد تقسیم ایران به امضا رسید

به موجب این قرارداد ایران به سه منطقه تقسیم شد. قسمت شمال تحت نفوذ روسیه، قسمت جنوب تحت نفوذ بریتانیا و یک منطقه هم بی‎طرف.

حوزۀ نفوذ روسیه در ایران از قصر شیرین و اصفهان و یزد و خواف می‎گذشت و به برخوردگاه مرز ایران و روسیه و افغانستان می‌رسید.

حوزۀ نفوذ انگلستان شامل جنوب شرقی ایران در شرق خطی که از بندر عباس به کرمان و بیرجند می‎رسید، قرار داشت. منطقه بی‎طرفی نیز تحت نفوذ حکومت مرکزی ایران بود.

دولت‌های انگلستان و روسیه قرار گذاشتند که هیچ‌کدام در حوزۀ نفوذ دیگری امتیازی نگیرند ولی شهروندان‌شان می‎توانستند در منطقه بی‎طرف هم امتیاز بگیرند.

پس از آغاز جنگ جهانی اول به سبب نفوذ آلمان در ایران کشورهای انگلستان و روسیه منطقه بی‎طرف را هم با بستن قرارداد 1915 بین خود تقسیم کردند. ولی بعد از انقلاب اکتبر 1917 روسیه و سقوط حکومت تزاری رژیم جدید در سال 1918 قرارداد 1915 را رسماً لغو کرد.

این قرارداد در زمان نخست‌وزیری امین‌السلطان اتابک در سن‌پطرزبورگ، پایتخت روسیه، به امضای ایزولسکی وزیر خارجه روسیه و نیکلسون سفیر کبیر انگلستان در روسیه رسید.

انعقاد قرارداد 1907 خدشه‏‌ای جبران‏‌ناپذیر بر استقلال ایران وارد آورد و زمینه‏‌ساز توافقاتی شد که در سال‌های بعد میان انگلستان و روسیه صورت گرفت.

این قرارداد مربوط به اساسی‌ترین موارد اختلاف دو قدرت روسیه و انگلیس در آسیا، یعنی تبت، افغانستان و ایران می‌شد. بر اساس این قرارداد، استعمارگران برای جلوگیری از اصطکاک منافع و درگیری، مناطقی از آسیا را همچون ملک شخصی خویش تقسیم کردند. در این جهت، تبت زیر نفوذ انگلستان و افغانستان زیر نفوذ روسیه قرار گرفت و ایران به دو منطقه نفوذ و یک منطقه بی‌طرف تقسیم شد.

یکی از موارد بهت‌آور در مورد این معاهده این است که دو کشور در مورد کشور سومی تصمیم می‌گیرند و تمام آب و خاک و منابع آن را همچون ملک شخصی بین خویش تقسیم می‌کنند، بدون آنکه حتی به این کشور اطلاع دهند.

این قرارداد یکی از وقیحانه‌ترین سیاست‌های استعماری روس و انگلیس را به نمایش می‌گذارد که چگونه حاکمیّت سیاسی، استقلال و تمامیّت ارضی یک کشور را نادیده گرفته و بر آن چنگ می‌اندازند.

متن این قرارداد شامل یک مقدمه و 5 ماده است. 2 ماده مهم و اساسی قرارداد 1907 به شرح زیر است:

ماده اول

دولت بریتانیا متعهد می‌شود در ماورای خطی که از قصر شیرین، اصفهان، یزد و کاخک گذشته و به نقطه‌ای از مرز ایران در محل تقاطع مرز روسیه و افغانستان منتهی می‌شود، برای خود امتیازی، خواه سیاسی باشد و خواه تجاری از قبیل امتیاز راه آهن، بانک، تلگراف، راه‌های شوسه، حمل‌و‌نقل، بیمه و غیره تحصیل ننماید و از اتباع انگلیس یا دولت ثالث در تحصیل این امتیازات پشتیبانی نکند و در صورتی که دولت روسیه در صدد تحصیل این قبیل امتیازات در این ناحیه باشد، دولت انگلیس خواه مستقیم و خواه غیرمستقیم مخالفتی ابراز نکند. بدیهی است محل‌های تعیین شده فوق قطعه‌ای است که دولت بریتانیا متعهد می‌شود در صدد تحصیل امتیازات فوق‌الذکر در آنجا نباشد.

ماده دوم

دولت روسیه از جانب خود متعهد می‌شود در ماورای خطی که از مرز افغانستان از گزیک شروع شده و از بیرجند و کرمان گذشته و به بندر عباس منتهی می‌شود، برای خود و اتباع خود و همچنین به نفع اتباع دولت دیگری، امتیازی خواه سیاسی باشد و خواه تجاری از قبیل امتیاز راه آهن، بانک، تلگراف، راه شوسه، حمل و نقل، بیمه و غیره تحصیل نکند و در صورتی که دولت انگلیس در صدد کسب این امتیازات برآید، دولت روسیه مستقیماً یا به طور غیرمستقیم مخالفتی با آن ننماید. بدیهی است محل تعیین شده فوق قطعه‌ای است که دولت روسیه متعهد می‌شود در آنجا در صدد تحصیل امتیازات فوق‌الذکر بر نیاید.

  •  

سرنوشت خاندان یزدگرد

زردشت ،حکومت ساسانی (نوشته براساس عقاید زردشتیان است)

یزدگرد سوم قبل از فروریختن حکومتش برای حفظ جان خانواده ی خود نقطه ی کویری یزد را انتخاب کرد . او دوپسر به نام های (هرمزان واردشیر) وپنج دختر به نام های (نیک بانو ،نازبانو،پارس بانو،مهربانو وشهربانو) وهمسرش کتایون ومروارید درآنجا مستقر کرد .

هر کدام بعدها ازمحل متواری شدند .کتایون به سمت شرق یزد متواری شد ؛وبه خرابه ای پناه برد که اکنون این محل (ست پیر)معروف است .اردشیر درکوهی که اکنون زیارت گاه نارستانه می نامند غایب گردید.

پارس بانو به کوهی پناه برد که غایب گردید واکنون زیارت گاه پارس نو معروف است .

نیک بانو به سمت شرقی یزد رفت ودر 37 کیلومتری اردکان به کوهی رسید وبه امر حق درآن کوه غایب شد ،که امروز به پیرسبز (چکچکو)معروف است.

هرمزان وشهربانو اسیر شده وبه عربستان برده شدند .

روش های ایجادانگیزه درتاریخ

روشهای ایجاد انگیزه در دانش آموزان برای مطالعه درس تاریخ به منظور تقویت حس ملی و مذهبی

چکیده:

                   در این مقاله سعی شده است یک روال اجرایی برای ایجاد انگیزه در دانش آموزان برای مطالعه درس

                   تاریخ ارائه گردد. نگارنده مقاله می خواهد چگونگی استفاده از اسناد و مدارک تاریخی برای افزایش

                   قدرت درک ، استدلال و قضاوت دانش آموزان در مورد رویداد های تاریخی ، در حیطه تعریف شده

                   در این مقاله را توصیف نماید. برای دست یابی به این هدف وی مثال ها و شواهد خود را از دو منبع

                   ارائه کرده و در مورد نحوه استفاده از آنها اظهار نظر می کند.

کلید واژه ها: انگیزه ، استدلال، تاریخ ، اسناد تاریخی ، حس ملی مذهبی

1.مقدمه

ایجاد انگیزه مطالعه در دانش آموزان به طور عام و مطالعه درس تاریخ به طور خاص نیازمند دستیابی به دو دسته عوامل است ، به نحوی که عوامل دسته دوم فقط در راستای عوامل دسته اول بتوانند قابلیت اجرا داشته باشند. دسته اول عوامل مطالعه شامل عوامل انگیزاننده عمومی مطالعه می باشد که باید در بدو امر توسط دبیر درس به مورد اجرا گداشته شوند. عواملی مانند گستردگی حیطه واژگانی دانش آموز برای درک مفاهیم انتزاعی، روال های مطالعه(شامل مطالعه کلی، سوال یابی، مطالعه اصلی، بازنگری و تفکر )، میزان بهره مندی دانش آموز از مطالب و کاربرد آن در زندگی روز مره، شرایط مطالعه و بعضی عوامل جزئی دیگر در محدوده دسته اول واقع می شوند. دسته دوم عوامل مطالعه، عوامل انگیزاننده خاص هر درس می باشد که فقط در راستای عوامل دسته اول و در جهت تایید آنها قابل ظهور و تاثیر گذار می باشند. بنا بر این تا عوامل دسته اول انگیزاننده مطالعه در ذهن دانش آموز درونی نشده است به کار گیری عوامل دسته دوم و لحاظ قدرت انگیزانندگی آنها در شرایط کلاسی کار چندان معقولی نمی باشد. بسیار مشاهده می شود که همکاران از عدم اقبال دانش آموز به یک درس خاص شکایت می کنند، علت این دلگیری در واقع عدم آشنایی دانش آموزان با عوامل انگیزاننده مطالعه دسته اول می باشد. آموزش عوامل دسته اول و به عبارت بهتر روال های کلی مطالعه بر عهده مشاور واحد آموزشی و دبیر مربوط به طور یکسان می باشد.

عوامل دسته دوم انگیزاننده مطالعه در دانش آموزان در مورد هر درس متفاوت و به اصطلاح مصداقی است.روال های آموزش این عوامل و تاثیرآنها دقیقا به میزان آموزشی بستگی دارد که معلم مربوطه در مهارت های مطالعه خاص آن درس دیده است. نگارنده در اینجا قصد ندارد با توجه به موضوع مقاله روال های آموزش و عوامل انگیزاننده در درس تاریخ را مورد بررسی قرار دهد، چون نه صلاحیت و نه بضاعت علمی این کار را در مورد این رشته تخصصی دارد، با این حال با عنایت به مطالعات جنبی در موضوعات تاریخی که قبلا به صورت جدی و اکنون به دلیل مشغله زیاد به صورت اتفاقی انجام می دهد، در خود این این جسارت را دید که در مقابل اساتید فن نکته ای را اظهار نماید که شاید در ایجاد انگیزه در دانش آموزان برای مطالعه درس تاریخ مفید و موثر باشد. آشکار است که توانایی علمی نگارنده در درس تاریخ هرگز به مرتبه معلمان و اساتید تاریخ نمی رسد، از همین رو تنها درچارچوب این مقاله و مطالب ذکر شده بضاعت پاسخ گویی به ابهامات و سوالات احتمالی همکاران دانشمند خود را دارد.

          نگارنده اعتقاد دارد اگر در کنار مطالب درس تاریخ که در کتاب های درسی تاریخ عرضه می شود،در مواردی که امکان دارد از تصاویر و اسناد مربوط به موضوع درس، به عنوان بخشی از متن درس (و نه به عنوان تاییدی بر نظرات نگارنده کتاب) استفاده شود، قدرت درک، استدلال،و قضاوت دانش آموز در مورد تاریخ و به تبع آن انگیزه وی در مطالعه این درس به طور چشمگیری افزایش خواهد یافت.

          مقاله حاضر به بررسی این روال و نحوه اجرا و تاثیر آن خواهد پرداخت و تا آنجا که ممکن است و هدف مقاله اجازه می دهد برای عینی تر شدن بحث و ارائه روال استفاده از تصاویر و اسناد در معنی خاص نگارنده که در این مقاله مورد نظر است،بخشهایی از کتاب "سیمای مصدق در تاریخ، نوشته م. افتخار زاده،تاریخ چاپ بهار1360، ناشر نویسنده" و مقاله " از سعدی تا سیمین، نوشته مژگان بهرامی، نشریه ادبی آموزشی پویه، دوره پنجم، شماره سوم، مسلسل 9، بهار 1386، ناشر دبیرخانه درس زبان و ادبیات فارسی، شیراز" استفاده خواهد کرد. نا گفته پیداست که ذکر مثال ها و شواهد از منابع فوق به معنای تایید یا رد نظرات نویسندگان آنها از جانب نگارنده مطلب حاضر نیست، ولی در مواردی اندک برداشت وجدان عمومی جامعه به مقتضای مطلب، ذکر شده است.

2. استفاده از اسناد، اسناد گذشته و اسناد فعلی

          درک روابط تودرتوی رویدادها و حوادث تاریخی رابطه غیر قابل انکاری با بررسی اسناد و مدارک به جای مانده از گذشته دارد. در واقع مورخ با لحاظ اسناد گذشته و مدارکی که توانایی استناد به آنها را دارد، سنگ بنای نظریه پردازی و روال مواجهه خود با این اسناد و مدارک را می گذارد. در چنین شرایطی تاریخ نگار باید همواره شعیش بر این باشد که تا حد ممکن تمایلات شخصی خود را در تفسیر و تجزیه و تحلیل وقایع دخالت ندهد.( که البته حصول این هدف بسیار مشکل است). فراوان اتفاق افتاده است که مورخان در برابر یک سند تاریخی مواضع گوناگون و گاه کاملا متضاد داشته اند. نظراتی که آنان را تا مرز رویارویی اندیشه و مصاف کلامی نیز برده است. حال سوال این است که چرا این دیدگاه های متناقض ایجاد می شود و تکلیف خواننده در مقابل این دیدگاه های متناقض چیست؟

          پاسخ سوال فوق از دو جنبه قابل بررسی است. اول نکته این که در زمان رخداد این واقعه نیز دیدگاه های متناقض وجود داشته است یعنی عده ای له و عدهای علیه آن جبهه گیری کرده و سعی در جلب نظر طرفداران خود داشته اند. این مسئله به خودی خود دارای اشکال نیست چون این برداشت ها همزمان با خود واقعه تاریخی است و درک کلی جامعه میزان و ملاک مناسبی برای حقانیت یا عدم حقانیت گروه مدعی می باشد. در اینجا ذکر این نکته هم لازم است که در هر صورت این ملاک نیز نسبی است و می توان به صورت سلسله مراتبی برای این درک کلی که ملاک مفروض ما است، موارد متناقضی پیدا کرد. در چنین شرایطی مورخ مجبور است قطعیت ملاک مذبور را فرض گرفته و به اظهار نظر بپردازد. دومین نکته این که گاهی مورخ بعد از گذشت سالها از یک واقعه تاریخی می خواهد در باره آن اظهار نظر نماید. وی ناچار است مبنای کار خود را اسناد باقیمانده قرار دهد و نفس این کار او را در مضیقه قرار می دهد، ولی در عین حال اشراف بهتری بر موضوع حاصل است و وی از این لحاظ بهتر می تواند کار خود را انجام دهد.

3. مبنای بحث

          با ملاحظه مطالب فوق اکنون می توانیم به این نکته بپردازیم که در کتاب های درسی تاریخ فعلی ما تا چه حد از کاستی های پیش گفته دوری شده است. مولفان کتاب های درسی تاریخ تا آنجا که نگارنده از نظر گذرانده است، در غالب موارد به ذکر حوادث و رویدادها و بیان تجزیه و تحلیل مورخان از این رویدادها می پردازند، با این حال بسیار پیش می آید که معلم تاریخ یا فرد علاقمند به مباحث تاریخی، مبحثی را در کتاب درس تاریخ یا منابع کمکی دانش آموزی مطالعه می کند و به نقطه نظری می رسد که کاملا متفاوت با دیدگاه ارائه شده در اصل اسناد است. این دقیقا همان نکته ای است که در اینجا قصد داریم با ارائه شواهد و مثال ها به بررسی آن بپردازیم.

4. شواهد و مثال ها

          اکنون به بررسی دو مورد مطلب مرتبط با تاریخ ایران می پردازیم که از لحاظ محتوی و نحوه برخورد نویسنده کاملا متفاوتند. در نمونه اول نویسنده اصلا اعتنایی به استفاده از منابع و حتی رجوع به منابع برای تایید مطلب ونحوه برخورد با مسئله را ندرد و به همین دلیل خواننده را در تشخیص درست منابع و ایجاد نگرش مناسب دچار ابهام و سردرگمی می کند.تنها کافی است خواننده مطلب اندک آگاهی قبلی از مستندات تاریخی داشته باشد تا بتواند در مقابل اظهارات نویسنده در جبهه ای کاملا متفاوت قرار گیرد.شاید این نحوه برخورد با وقایع تاریخی که در حال حاضر زیاد رخ می دهد خود باعث ایجاد انگیزه ای باشد تا شخص به منابع دیگر هم رجوع کند و درک بهتری از وقایع مورد بحث به دست آورد و احساس کند که با نظرات نویسنده همنوا نیست و برداشتش کاملا متفاوت از آن نویسنده است.

          در نمونه دوم نویسنده با ارائه مکتوبات و اسناد تاریخی به کار خود ارزش تاریخی می بخشدو سعی دارد دیدگاه های خود را بر اساس اسناد ارائه شده به خواننده تفهیم کند. روال مناسب استفاده از اسناد و کاربرد به جای آنها به به این اثر انسجام خاصی بخشیده است و خواننده به راحتی در می یابد که اسناد هم جهت با نظرات نویسنده است. به نظر نگارنده مقاله این نحوه برخورد با حوادث و رویداد هاست که می تواند انگیزه کافی برای مطالعه تاریخ ایجاد نماید و قدرت تشخیص و ارزش نهادن به وقایع تاریخی را در خواننده پرورش دهد که متاسفانه کتاب های درسی تاریخ ما بهره چندانی از آن ندارند. در ابتدای بحث گفتیم که شاید در بعضی موارد بهتر باشد فقط به ارائه اسناد اکتفا کرده و قضاوت در مورد آن را به عهده خود دانش آموز قرار دهیم تا از این طریق قدرت درک و استدلال تاریخی او افزایش یافته و انگیزه بهتری برای مطالعه تاریخ در او به وجود آید.

نمونه اول رااز مقاله از سعدی تا سیمین که در صفحات 25 تا28 نشریه پویه چاپ شده است، انتخاب کرده ایم.

الف. صفحه 27 ستون یک: نویسنده در مورد پرویز ناتل خانلری و خدمات بی شائبه او در گسترش شاخه های گوناگون ایران شناسی اظهار نظر می کند و کوچکترین توجهی به این مطلب ندارد که وی سناتور کابینه بعد از مصدق، یکی از مقامات دولت وقت در تبریز و عضو انجمن بنیاد پهلوی بوده است. خواننده با خواندن این مقاله تصوری از آقای پرویز ناتل خانلری در ذهن حاصل می کند که گویا مقامات فرهنگی بعد از انقلاب اسلامی باید در امور فرهنگی شاگردی ایشان را می کرده اند! نویسنده در صفحه 26 به صراحت می گوید:

                   علل این سیر افولی و غیبت ناگهانی مطالعات ایران شناسی در دانشگاه ها و موسسات علمی غرب را می توان به اختصار چنین بر شمرد: بی توجهی مسئولان امور فرهنگی پس از انقلاب در مقابل توجه مقامات علمی و دانشگاهی در دوران پیش از انقلاب!!!

حال با توجه به نمونه فوق ، خواننده چه تصوری از دوران پیش از انقلاب و بعد از انقلاب خواهد داشت؟ در اینجا اشکال کار نویسنده محترم عدم توجه کافی به اسناد تاریخی در مورد پرویز ناتل خانلری و نقش انکار ناپذیر وی در استحکام پایه های حکومت پهلوی دوم می باشد. همچنین وی به این مطلب اتفاقا تاریخی توجه ندارد که در دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی استکبار همواره تلاش کرده است در همه زمینه ها ملت و دولت جمهوری اسلامی ایران را منزوی کند و افول مطالعات ایران شناسی ! هم یکی از پیامد های این اقدامات است. اگر خواننده مطلب با دوران پیش از انقلاب و عناصر اجرایی و نظریه پردازان آن اندک آشنایی داشته باشد، فقط می تواند از این قلب آشکار تاریخی، عواطف خود را جریحه دار ببیند.

ب. صفحه 27 ستون 2: نویسنده در بخشی از مقاله می نویسد:

                   چند سال پیش از این یکی از دانشجویان که اکنون دکتر ایران شناس است و در یکی از دانشگاه های آلمان زبان فارسی تدریس می کند، چگونگی گزینش و گسیل دانشجویان را به دانشگاه های کشورهای اروپایی شرح می داد. وی می گفت: دکتر خانلری اساتید مهم شاخه های گوناگون رشته ایران شناسی را که در دانشگاه های معتبر جهان و از آن جمله در آلمان و اتریش و سوئیس تدریس می کردند و در رشته تخصصی خود صاحب کرسی استادی بودند را به خوبی می شناخت. از این سوی دیگر دانشجویان ایرانی مستعد و علاقمند برای تحصیل در رشته های ایران شناسی را صرفا بر اساس استعداد و شایستگی و نه بر پایه توصیه های این مقام دولتی یا آن شخصیت صاحب نفوذ بر می گزید و با دادن بورسیه آنان را برای ادامه تحصیل زیر نظر این استادان به دانشگاه های خارج اعزام می کرد.

در اینجا نیز نویسنده بدون ذکر ماخذ و فقط از قول دکتر ایران شناس که حتی نامی از وی نبرده است، به القای مفاهیمی می پردازد که شاید بیشترین اثرش وادار کردن خواننده به مطالعه منابع تاریخی دیگر باشد، تا در سایه آن اسناد بتواند تصویر روشن تری از شخص مورد بحث به دست آورد.

نمونه دوم را از کتاب سیمای مصدق در تاریخ انتخاب کرده ایم.

الف. سند روی جلد کتاب مذکور نمونه بسیار گویایی از کاربرد اسناد بدون ارائه اظهار نظر می باشد. در این سند که حاوی متن نامه آیت الله کاشانی در روز 27 مرداد 1332 به دکتر مصدق و پاسخ دکتر مصدق می باشد، خواننده با رویکرد نویسنده کتاب از همان ابتدا و با ملاحظه جلد کتاب آشنا می شود و براحتی در می یابد که کتاب حاوی اسناد و مکاتبات است و وی خود باید در مورد رویداد های مذکور در کتاب قضاوت نماید. به همین دلیل شاید برای خواننده غیر متخصص نیز انگیزه کافی جهت مطالعه ایجاد می شود . نامه بلند و دست نویس آیت الله کاشانی و پاسخ ماشین شده و کوتاه دکتر مصدق گویای رابطه سیاسی و فردی این دو رجل مذهبی و سیاسی می باشد که از همین آغاز مشخص است. این مورد به ظاهر با سند صفحه 69 کتاب مورد بحث متناقض است:

پنج شنبه 21 آذر ماه1330

...آیت الله کاشانی هم اعلان طرفداری از دکتر مصدق کرد و خواهش کرد که تمام کشور تا ظهر تعطیل کنند که همین قسم هم شد...

در واقع خواننده با قضاوت خود و نه با توضیحات شخص سوم از محتوای این دو سند می تواند در یابد که آیت الله کاشانی تا چه حد به مصالح ایران و بقای دولت با همه کاستی هایش علاقه دارد و دکتر مصدق تا چه حد این حمایت مذهبی را کنار می زند و به آن اقبالی نشان نمی دهد. آیت الله کاشانی با درایت خاص خود اجازه نمی دهد دولت های خارجی از مسئله اختلاف نظر و عقیده بین خود و دکتر مصدق سوء استفاده نمایند:

30/6/1330

صبح اول وقت رفتم خدمت حضرت آیت الله کاشانی

عرض کردم حضرت آقا شهرت دارد که با آقای نخست وزیر کدورت دارید. حقیقت دارد؟

فرمودند غلط می کنند خیلی هم با هم دوست هستیم. عرض کردم اعلامیه بدهید.....

ب. در سند صفحه 80 چهار شنبه 29 بهمن 1331 اختلافات دکتر مصدق و آیت الله کاشانی نمود بهتری می یابد:

...رفتم خدمت حضرت آیت الله کاشانی ...

حضرت آیت الله شروع به گله گذاری از آقای دکتر مصدق نمودند که انتخاب ایشان بد

است.

چرا افشار طوس رئیس نظمیه شده؟ مشاهر الله قهرمان رئیس گمرک شده آدم دزدی است.

مهندس فلاح رئیس حفظ از جاسوس های انگلیسی ها است....ولی من دیگر حاضر نیستم    

برای مصدق سنگ به سینه بزنم مخالفت هم نمی کنم.....رفتم خدمت دکتر مصدق و تمام

فرمایشات آیت الله را عرض کردم فرمودند این که وضع نمی شود اگر من رئیس دولت

هستم،تشخیص با من است...

ملاحظه می شود که نحوه برخورد مورخ با سند چه تاثیر شگرفی می تواند بر خواننده داشته باشد. خواننده در هر صورت نیاز مند تایید مطالبی است که نویسنده اظهار می دارد و تایید مطلب در درس تاریخ، فقط وفقط اسناد تاریخی است. خواننده می تواند در اکثر موارد به قضاوت صحیحی از متون و اسناد دست یابد، اما آنچه در اینجا قابل ذکر است این موضوع است که آموزش نحوه برخورد با سند، مطابقه سند فعلی با سند دیگر و مقایسه موارد مطروحه در سند با موارد طرح شده در اسناد دیگر دقیقا بر عهده معلم تاریخ است که خوشبختانه در این زمینه مطالعات رسمی دانشگاهی هم انجام داده است. در واقع در این جا وظیفه معلم تاریخ آموزش عوامل دسته دوم مطالعه است که شرح آن ها در ابتدای مقاله آمده است. اگر معلم تاریخ از همان پله های آغازین درس تاریخ ( مثلا دوره آموزش ابتدایی) اندک اندک این روال ها را آموزش دهد، می توانیم امیدوار باشیم دانش آموز در پایان دوره متوسطه درک صحیحی از درس تاریخ و تحولات تاریخی خواهد داشت و تاریخ را حفظ نخواهد کرد! تاریخ تعامل حوادث و افراد با همدیگر است و تعامل پدیده ای دوطرفه و پویاست و بالاجبار باید آن را از جمود و رکود خارج کرد تا برای دانش آموز ملموس و دست یافتنی باشد.

5. برسی موضوع مقاله

             قاعدتا اگر بنا بود در مورد موضوع مقاله بحث و گفتگویی باشد، جای این بحث در ابتدای مقاله بود. ولی نگارنده احساس کرد با بررسی موضوع مقاله بعد از پرداختن به مسائل دیگر، می تواند موارد و مبنا های نظری بررسی موضوع را بدیهی فرض کند و در مورد آنها اقامه دلیل نکند. آنچه تا کنون مورد بحث ما بوده است روشهای ایجاد انگیزه مطالعه درس تاریخ در دانش آموزان بود که البته با لحاظ رویکرد مقاله امکان پرداختن به بیش از یک روش وجود نداشت. در مورد بخش دوم عنوان مقاله ( به منظور تقویت حس ملی، مذهبی آنان) می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف. قاعدتا ایجاد انگیزه مطالعه (دربحث ما درس تاریخ) به هدف خاصی انجام می شود که حتما در درس

تاریخ منظور اولی تقویت حس ملی و مذهبی می باشد. مطالعه تاریخ خود در بر دارنده تحولات در طول زمان و خدمات و خیانت ها ی افراد و تعامل آنها با هم دیگر می باشد و در نتیجه خود عامل تقویت حس ملی مذهبی است.

             ب. حس ملی مذهبی به طور مجزا با دید گاه های متفاوتی که در عرضه اسناد و مدارک تاریخی وجود دارد

و شرح آن گذشت قابل دست یابی است. مورخ می تواند با دید گاهی آکنده از حس وطن پرستی به بیان تاریخ مملکت

خودبپردازد و از منظر خود وقایع را تحلیل کند و تمام جنبه های مذهبی تاثیر گذار در تاریخ میهن خود را کنار بگذارد.

در حالت دوم مورخ با همان رویه می تواند هر آنچه جنبه ملی دارد را نادیده گرفته و فقط به جنبه های مذهبی تاکید نماید. البته در صورتی که این دو دیدگاه مطابق با حوادث تاریخی باشد بدون اشکال است ولی اگر اسنادی از جنبش های ملی یا اقدامات مذهبی که از لحاظ زمانی همزمان و در تاریخ مملکت تاثیر گذار بوده، موجود باشد، این رویه به عنوان یک رویکرد تاریخی چندان معتبر و قابل اعتنا نخواهد بود.

            ترکیب دو حس ملی و مذهبی و نهادینه کردن آن در شرایط فعلی و با وجود اقدامات ظاهرا وطن پرستانه عوامل لائیک که با قرار دادن نماد کورش در مقابل نماد اسلام می خواهند تمدن کهن و اصیل ایران را زنده کرده ! و تاثیر اسلام و تاریخ اسلام در تاریخ ایران را کمرنگ جلوه دهند، و تاثیر و دخالت مستقیم آنها در تاریخ نه چندان گذشته ایران ( دوره پهلوی اول و دوم) حقیقتا کاری بس مشکل و طاقت فرساست . تنها نقطه امید و مایه دلخوشی این است که این مهم خوشبختانه بر عهده اهل فن ( اهل تاریخ) است.

6. نتیجه گیری و بحث

            در این مقاله سعی نگارنده بر آن بود که با بررسی عینی دو مطلب، نحوه نگرش و رویکرد نویسندگان آن مطالب در مورد وقایع تاریخی را بررسی نماید.در این مقاله موارد دیگری مانند چگونگی ایجاد انگیزه مطالعه تاریخ در دانش آموزان و هدف از آموزش تاریخ ( یکی از اهداف: تقویت حس ملی مذهبی) نیز تا حدی که حوصله مطلب اجازه می داد ، مورد مطالعه قرار گرفت. یکی از کاستی های مقاله حاضر این است که تنها از دو منبع که فقط یکی ار آنها تاریخی است، شواهد و مثال های خود را استخراج کرده و از منابع دیگر که شاید در مرتبه اهمیت بالاتری هم قرار داشته باشد، استفاده نکرده است. البته در این مورد عمد در کار بوده و هدف این بود که نشان دهد استفاده از اسناد مرتبط با موضوع درس به عنوان بخشی از متن درس ( و نه به عنوان تاییدی بر نظرات نویسنده کتاب و مخصوصا کتاب درسی)، می تواند قدرت درک، استدلال و قضاوت دانش آموز و به تبع آن انگیزه وی در مطالعه درس تاریخ را افزایش دهد. اگر مقاله به این هدف دست یافته باشد جای بسی خوشحالی است و اگر به هدف خود دست نیافته باشد، باز هم نگارنده مقاله بسیار خرسند و راضی است چون توانسته است اندیشه نا صواب خود را در معرض نقد و نظر صاحبان اندیشه های والا قرار دهد.

منابع:

1. افتخارزاده، م ، سیمای مصدق در تاریخ ، ناشر مولف، بهار 1360

2. بهرامی، مژگان، ایران شناسی در سرزمین های آلمانی زبان، نشریه ادبی آموزشی پویه، دبیرخانه راهبری درس زبان و ادبیات فارسی کشور، دوره پنجم، مسلسل 9 ، شیراز، بهار 1386

+رضا هاشمی - ٧

استفاده ازمقاله کارشناس ارشد

زردشت

زردشت از پیامبران الهی است. کتاب وی اوستا در زمان حمله اسکندر سوزانده شد .وقرنها بعد درزمان ساسانیان موبدان زردشتی اوستای کنونی را از قطعات پراکنده وروایات کهن پدید آوردند .اوستای کنونی حدود هشتصد سال پس از زردشت نوشته شد .وطبیعتا درآن تغییراتی پدید آمد .


بخش های اوستا 1- یسنا حاوی گاتها وسروده های پاک است.2- ویسپرد دعا ها وستایش 3- وندیداد مجموعه قوانین شرعی وعرفی 4- خرده اوستا درمدح خداوند