تجربه های لبنان

مطالب تاریخی -سیاسی-اجتماعی وجغرافیایی

تجربه های لبنان

مطالب تاریخی -سیاسی-اجتماعی وجغرافیایی

اشعار فاطمی

تا زخمهای کهنه دل را دوا کنم
 با ذکر نام پاک تو ذکر خدا کنم
 یافاطمه به سجده بگویم به صد نفس
 مولای من تویی و به حاجت صدا کنم
 تا پا نهم به خاک مدینه به یاد تو
 خاکش ز بهر چشم ترم توتیا کنم
 چون آن ضریح گمشده پیدا نمی کنم
 اندر کنار قبر نبی عقده وا کنم
 من عهد بسته ام که بمیرم ز داغ تو
 عهدی دگر کنم که به عهدم وفا کنم
 غمهای آسمان که هجوم آورد به دل
 رفع غم گران به حدیث کساء‌ کنم
 مهدی کجاست تا که به امر ولایتش
 سرهای دشمنان تو از تن جدا کنم

حضرت زهرا دلش از یاس بود
 طره های اشکش از الماس بود

 داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
 می چکانید اشک حیدر را به چاه ...

 گریه آری، گریه چون ابر چمن
 بر کبود یاس و سرخ نسترن ...

 این دل یاس است و روح یاسمین
 این امانت را امین باش ای زمین

 نیمه شب دزدانه باید زیر خاک
 ریخت بر روی گل خورشید، خاک

 مدفن این ناله غیر از چاه نیست
 جز تو کس از قبر او آگاه نیست

احمد عزیزی

 



عشق یعنی دل سپردن در الست

 از می وصل الهی مستِ مست


 عشق یعنی ذکر ناموس خدا

 یا علی گفتن به زیر دست و پا


 عشق یعنی جلوه صبر خدا

 شرم ایوب نبی از مرتضی


 عشق بر دلداده فرمان می‌دهد

 عاشق جان داده را جان می‌دهد


 عشق باعث شد که دل سامان گرفت

 پشت درب خانه زهرا جان گرفت


 عشق یعنی انقلاب فاطمه

 از کبودی چشم تار فاطمه


 عشق یعنی عشق ناب فاطمه

 بیت الاحزان خراب فاطمه


زبان حال حضرت زهرا(س) با حضرت مهدی(عج)


گل باغ امیدم، کجایی کجایی
 دعایم همه این است بیایی بیایی
 بود یاد تو هر شب، دعای سحر من
 بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
میان در و دیوار فقط یاد تو بودم
 بیا ای گل نرگس ببین روی کبودم
 به یک ضربه جدا شد، ز شاخه ثمر من
 بیا ای پسر من، بیا ای پسر من

 غریبی علی را در خانه چو دیدم
 به مسجد بدویدم، ز دل آه کشیدم
 نبودی که ببینی، چه آمد به سر من
 بیا ای پسر من، بیا ای پسر من

 من آن یاس کبودم که در سینه ی قبرم
 فقط اشک تو ریزد شبانه روی قبرم
 ز اشک شب تارت، شده خون جگر من
 بیا ای پسر من، بیا ای پسر من

 بیا تا که ببینی، علی خانه نشین شد
 شرر ریخت به باغش، گلش نقش زمین شد
 سیه گشت از این غم، جهان در نظر من
 بیا ای پسر من، بیا ای پسر من

 دل ما چو چراغی به کاشانه ی ما سوخت
 ندیدی که چگونه، در خانه ی ما سوخت
 روان خون دل آنجا، شد از چشم تر من
 بیا ای پسر من، بیا ای پسر من

 علی بود علی بود در آن جمع گرفتار
 مرا کشت، مرا کشت، فشار در و دیوار
 به جز محسنم آنجا، نشد کس سپر من
 بیا ای پسر من، بیا ای پسر من



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد